رشد معنوی و دینی از مسائلی است که در دین، اخلاق و روانشناسی به گستردگی مطرح می شود. برخلاف قرون اولیه ظهور و گسترش مدرنیته و اومانیسم و علوم جدید که عمده بدی ها و زشتی ها و پلشتی ها و عقب ماندگی ها از منظر دین دیده می شد، طی چند دهه گذشته، علم و انسان هر دو متقابلا و متاثرا به این نتیجه رسیده اند که دین و ایمان و معنویت نیز لازمه زندگی فردی است. (گرچه بعضا برخی ها در طول تاریخ از این عقیده عدول نکرده اند و البته برخی امروز هم هنوز بر این مرام نیستند!)
اما به هر روی امروز بسیاری از روانشناسان رشد و جامعه شناسان و فیلسوفان اخلاق بر طبل دین باوری می کوبند از کارکردهای دین و نیاز انسان به دین و معنویت و خداباوری می گویند. نظریه پردازانی از کارکردهای عاطفی، شناختی، رفتاری و درمانی دین برای بهداشت روانی انسان دم می زنند، برخی با تاکید بر معنا درمانی برای بهبود شرایط زندگی از اهمیت دین در ارائه معنا به زندگی ما سخن می گویند، برخی آرامش روانی انسان را در سایه ارتباط با خدا و داشتن تجارب دینی و معنوی معناپذیر می دانند، برخی به اهمیت دین به نهادینه کردن اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی توجه می کنند، بعضی دیگر نیز از افول سکولاریسم و بازگشت انسان فرامدرن به دین دم می زنند، برخی از کارکردهای واقعیت بخشی و خوشبختی بخشی دین سخن می گویند و دین داران و عالمان دینی و الگوهای دینی و کتب آسمانی هم که هماره از کارکردها و نقشهای دین در زندگی انسان و جامعه فراوان سخن گفته اند.
انقلاب اسلامی ما از ابتدا جوهره ای در ماهیت خود داشت که گرایش قشر جوان بدان، از امتیازات و ویژگی های با ارزش آن بود. گفته اند حضرت امام در سال 42 در مقابل سؤالات برخی که گمان می کردند قیام بی فایده است فرموده بودند: یاران فردای من شیرخوارگانی هستند که امروز در گهواره ها آرمیده اند. در طول دوران مبارزه، عمده ترین مخاطبین امام، جوانان بودند و امید امام نیز به تحول روحی آنان بود. دلیل آن نیز روشن است؛ جوان فطرتی پاک و حقیقت جو دارد، هنوز آلودگی ها و دلبستگی ها نفس او را اسیر نکرده است. کمتر پیام و سخنرانی از امام سراغ داریم که در آن مستقیماً جوانان را مخاطب قرار نداده باشند. از دیدگاه امام، انقلاب اسلامی در مرحله قبل از پیروزی و انقلاب های پس از آن از جمله تسخیر لانه جاسوسی، دفاع جانانه در مقابل تجاوز دشمن و حوادث بی شمار انقلاب، بیش از هر چیز مرهون فداکاری و از جان گذشتگی جوانان مسلمان بوده و هست.
خطاب امام، عمدتاً متوجه طلاب جوان، دانش آموزان و دانشجویان و نسل جوان داخل و خارج کشور بود. آنگاه که از تشکیل ارتش یک میلیونی سخن می گفت، آنگاه که ایجاد هسته های مقاومت حزب الله و بسیج مستضعفین در سطح جهان را نوید می داد، آنگاه که افشای چهره طرفداران اسلام آمریکایی را در حوزه ها می خواست و آنگاه که از اعتماد به نفس و خوداتکایی و ابتکار و خلاقیت سخن می گفت کانون امیدش جوانانی بودند که سر از پا نشناخته و پاکدل و روشن ضمیر، راه امام را انتخاب کرده بودند. بیشترین اهتمام امام در طول دوران زندگیش، به ویژه پس از پیروزی انقلاب، امور جوانان بود. آن عزیز می گفت: جوانان نور چشمان من هستند.
به وصیت نامه آن عزیز بنگرید در جای جای کلامش، توجه به امور جوانان و نیازهای نسل جوان به چشم می خورد. مشفقانه به جوانان فریب خورده ای که شعارهای توخالی گروهک ها چشم بصیرتشان را کور کرده بود نصیحت می کرد و آنان را به بازگشت به دامان مردم و انقلاب فرا می خواند. بی تردید، نسل جوان ما نسلی است که اگر قرار باشد پرچم افراشته انقلاب جهانی اسلام را که خمینی عزیز برافراشت و امروز بر دوش خلف صالح آن عزیز قرار گرفته، همچنان افراشته بماند و قله های جهان را یکی پس از دیگری فتح کند به دست این نسل به انجام خواهد رسید و اگر خدای ناخواسته، دشمن توفیقی در انحراف مسیر انقلاب بیابد (که هرگز چنین مباد) باز نقطه انحراف و کانون برگشت از اهداف انقلاب (خدای نخواسته) همین قشر است.
تعلیم و تربیت هدف اصلی حکومت امام علی (علیه السلام)
امامت جامعه اسلامی و مسأله تعلیم و تربیت
چنان که میدانیم، خداوند سبحان مسأله تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت را در رأس اهداف انبیاء قرار داده است (جمعه /2)؛ این از یک سو، و از سوی دیگر، پیامبران الهی برای این که بتوانند اهداف الهی خود را در جامعه انسانی عملی سازند به تشکیل حکومتی نیاز دارند تا در سایه تشکّل مؤمنان و سازمان خاص اجتماعی آن، تحت تدبیر و مدیریتی شایسته، بستر مناسبی را برای رسیدن به این مهم فراهم نمایند.
بدینسان به طور طبیعی تشکیل حکومت، یک نیاز تبعی از نیاز واقعی آموزش و پرورش آدمیان است.
از عصر رسولاللّه صلی الله علیه وآله که بگذریم به دوره بعد از ایشان می رسیم و با توجّه به درک هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه وآله و این که ایشان برای چه چیزی به رسالت برانگیخته شده است، خودبهخود به دلیل «خلیفه» و جاینشین بودن کسانی که بعد از او می آیند همان هدف و مرام و مقصد را، یعنی «حکومت برای تعلیم و تربیت» را برای جانشینان وی میشناسیم؛ زیرا این یک هدف مکتبی است نه شخصی.
هم از این منظر است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله همه دانشمندان دینی و دینپرور را به عنوان جانشینان خود خوانده است؛ چه آن عده که زمام مدیریت جامعهرا در دست داشته باشند و چه آنانی که عنوان حاکم، مدیر جامعه اسلامی، رهبر و... را نیافتهاند. پیامبر صلی الله علیه وآله میفرماید:
«رحم اللّه خلفائی. فقیل یا رسولاللّه! و من خلفاؤک! قال: الّذین یُحیُون سنّتی و یعلّمونها عباد اللّه.»1
خداوند جانشینانم را مورد رحمت قرار دهد! گفته شد: جانشینان شما کیانند؟ فرمود: آنان که سنّت مرا زنده میسازند و به بندگان خدا آن را آموزش میدهند.
آنچه از این حدیث شریف استفاده میکنیم این است که پیامبر صلی الله علیه وآله بر دو مسأله، یکی کارکردی و اجرایی، و دیگری راهبردی تأکید نموده است: احیای سنّت، امری عملی و کارکردی است که به ملزومات اجرایی از قبیل قدرت و برنامه کاری و نیرو و امکانات نیاز دارد، امّا تدارک این ملزومات در گرو آماده نمودن مردم برای پذیرش است که به وسیله تعلیم و آموزش جامعه فراهم میآید؛ پس طبیعتا عالمان دینی را به عنوان جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله در دو مسؤولیت همسو می یابیم: یکی آنان که به اقامه سنّت در قالب اجرا و عمل میپردازند و دیگری آنان که بر کرسی تعلیم و تربیت به آموزش و پروراندن نیرو نشسته، همت می گمارند. نکته جالب توجّه این است که همان دسته اول نیز به گونهای باید برنامه ریزی کنند که هدفهای بنیادی و علمی دسته دوم را در عمل خویش، برای مردم مجسّم نمایند؛ یعنی کار همراه با تعلیم و تربیت.
امام علی علیه السلام در بیانی رسا و شیوا ضمن برشمردن وظایف امام در جامعه اسلامی، به گونه یک دکترین چنین عنوان میدارد:
«همانا بر امام جز این نیست که در راستای مسؤولیتی که از طرف خدا بر او بار شده است پند و اندرزها را به مردم ابلاغ نماید و در نصیحت و خیرخواهی آنان بکوشد و به احیای سنّت پردازد و کیفرها را بر مرتکبین خلاف اجرا کند و حقوق مادی مردم را به آنان برساند.»2
«وظیفه امام است که حدّ و مرزهای اسلام و ایمان را به اهل مملکت خویش بیاموزد.»3
انقلاب اسلامی ما از ابتدا جوهره ای در ماهیت خود داشت که گرایش قشر جوان بدان، از امتیازات و ویژگی های با ارزش آن بود. گفته اند حضرت امام در سال 42 در مقابل سؤالات برخی که گمان می کردند قیام بی فایده است فرموده بودند: یاران فردای من شیرخوارگانی هستند که امروز در گهواره ها آرمیده اند. در طول دوران مبارزه، عمده ترین مخاطبین امام، جوانان بودند و امید امام نیز به تحول روحی آنان بود. دلیل آن نیز روشن است؛ جوان فطرتی پاک و حقیقت جو دارد، هنوز آلودگی ها و دلبستگی ها نفس او را اسیر نکرده است. کمتر پیام و سخنرانی از امام سراغ داریم که در آن مستقیماً جوانان را مخاطب قرار نداده باشند. از دیدگاه امام، انقلاب اسلامی در مرحله قبل از پیروزی و انقلاب های پس از آن از جمله تسخیر لانه جاسوسی، دفاع جانانه در مقابل تجاوز دشمن و حوادث بی شمار انقلاب، بیش از هر چیز مرهون فداکاری و از جان گذشتگی جوانان مسلمان بوده و هست.
خطاب امام، عمدتاً متوجه طلاب جوان، دانش آموزان و دانشجویان و نسل جوان داخل و خارج کشور بود. آنگاه که از تشکیل ارتش یک میلیونی سخن می گفت، آنگاه که ایجاد هسته های مقاومت حزب الله و بسیج مستضعفین در سطح جهان را نوید می داد، آنگاه که افشای چهره طرفداران اسلام آمریکایی را در حوزه ها می خواست و آنگاه که از اعتماد به نفس و خوداتکایی و ابتکار و خلاقیت سخن می گفت کانون امیدش جوانانی بودند که سر از پا نشناخته و پاکدل و روشن ضمیر، راه امام را انتخاب کرده بودند. بیشترین اهتمام امام در طول دوران زندگیش، به ویژه پس از پیروزی انقلاب، امور جوانان بود. آن عزیز می گفت: جوانان نور چشمان من هستند.
به وصیت نامه آن عزیز بنگرید در جای جای کلامش، توجه به امور جوانان و نیازهای نسل جوان به چشم می خورد. مشفقانه به جوانان فریب خورده ای که شعارهای توخالی گروهک ها چشم بصیرتشان را کور کرده بود نصیحت می کرد و آنان را به بازگشت به دامان مردم و انقلاب فرا می خواند. بی تردید، نسل جوان ما نسلی است که اگر قرار باشد پرچم افراشته انقلاب جهانی اسلام را که خمینی عزیز برافراشت و امروز بر دوش خلف صالح آن عزیز قرار گرفته، همچنان افراشته بماند و قله های جهان را یکی پس از دیگری فتح کند به دست این نسل به انجام خواهد رسید و اگر خدای ناخواسته، دشمن توفیقی در انحراف مسیر انقلاب بیابد (که هرگز چنین مباد) باز نقطه انحراف و کانون برگشت از اهداف انقلاب (خدای نخواسته) همین قشر است.
خاطره ای از یکی از یاران امام: جوان برومند و جانبازی را در روز تودیع امت با امام دیدم که دو پایش را در راه خدا داده بود. نمی دانم چگونه خود را به ارتفاع 6 متری کانتینرها رسانده بود. یک لحظه بهت زده به محل پیکر امام خیره شد و خود را از بالا به زمین انداخت. بی هیچ کلامی، با دست هایش فاصله موجود را طی کرده و سر بر دیوار محفظه نهاد و از هوش رفت. کدام قلم و زبان توان بازگویی بی شمار مناظر زیبا و عاشقانه ای از این قبیل را دارد که بتواند به درستی، عمق رابطه جوانان مسلمان و غیرتمند میهن اسلامی را با امامشان به تصویر کشد.
فاطمه زهرا سلام الله علیها الگوی حضور اجتماعی سیاسی زن مسلمان
چکیده
تبلور شخصیت و هویت انسانی به عوامل گوناگونی از جمله امکان تاثیرگذاری از رهگذر حضور در عرصه اجتماعی وابسته است. از این رو، در حرکت احیاگرانه پیامبران الهی و از جمله پیامبر اعظم (ص) توجه ویژهای به این موضوع مبذول گردید تا آنجا که با هدف پاسداشت هویت و کرامت انسانی زن، با در نظرگرفتن حقوق متناسب با توانمندیهای او به همراه انتظار انجام تکالیف و وظایفی در شأن وی، از کهتری مقام زن در برابر مرد کاسته شد و از این طریق امکان تحقق استقلال شخصیتی و رفتاری برای جنس زن فراهم آمد. رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در زدودن خرافات جاهلیت و معرفی جایگاه شامخ زن در حیات اجتماعی-سیاسی، در رفتار آن بزرگوار با فاطمه زهرا علیهاالسلام تجلی یافت. به رغم همه این اقدامات درپی وفات آن حضرت (ص)، باردیگر بیم آن میرفت که با تقویت تفکیک عرصه خصوصی از عمومی، جنسیت بر هویت غلبه یابد و انسانیت زن در پیشگاه مردانگی مرد ذبح گردد. از اینرو، اقدامی قاطع لازم میآمد که با گرامیداشت مقام زن، کرامت انسانیت را پاس نهد و این مهم جز از رهگذرخاندان نبوت و آن هم به دست تربیت شده بلافصل نبی، شدنی نبود.
متن
1) طرح مسأله
در مقام دفاع از جایگاه زن وتامین شأن مناسب وی، برخی با الهام از آموزههای نظری فلاسفه یونان، نفی کامل تفاوت میان حوزههای فعالیت زن و مرد را لازم و ضروری انگاشته و بیتوجه نسبت به ضرورت اهتمام به پیریزی هویتی زن، صرفاً بر تشابه کامل جنسیتی و تحقق اصل مساوات تأکید نمودهاند. در برابر این منطق تشابه محور، اسلام همسو با سایر ادیان الهی با عنایت به حکمت الهی در آفرینش و کمال نوع انسان، برتناسب محوری و طرح تکالیف ناظر به حقوق متفاوت به رغم توجه به مشابهتها و همسانیها در اصول و غایات تأکید دارد. در این آموزه که بر محور تناسب میان تکوین وتشریع استوار است، تعالی، کمال، آرامش و امنیت روانی زنان در افقی فراتر از ابعاد مادی تصور میگردد. در نتیجه چنین بینشی، تکالیف اختصاصی ناظر به ویژگیهای خاص مردان (نظیر وجوب جنگ و جهاد) شامل حال زنان نمیشود و برعکس، در تکالیف ناظر به توانمندیهای انسانی مشترک میان آن دو (نظیر حساسیت نسبت به اوضاع پیرامونی) تمایز اساسی میان زن و مرد وجود ندارد.