فاطمه زهرا سلام الله علیها الگوی حضور اجتماعی سیاسی زن مسلمان

فاطمه زهرا سلام الله علیها الگوی حضور اجتماعی سیاسی زن مسلمان

چکیده

تبلور شخصیت و هویت انسانی به عوامل گوناگونی از جمله امکان تاثیرگذاری از رهگذر حضور در عرصه اجتماعی وابسته است. از این رو، در حرکت احیاگرانه پیامبران الهی و از جمله پیامبر اعظم (ص) توجه ویژه‌ای به این موضوع مبذول گردید تا آنجا که با هدف پاسداشت هویت و کرامت انسانی زن، با در نظرگرفتن حقوق متناسب با توانمندی‌های او به همراه انتظار انجام تکالیف و وظایفی در شأن وی، از کهتری مقام زن در برابر مرد کاسته شد و از این طریق امکان تحقق استقلال شخصیتی و رفتاری برای جنس زن فراهم آمد. رسالت پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله در زدودن خرافات جاهلیت و معرفی جایگاه شامخ زن در حیات اجتماعی-سیاسی، در رفتار آن بزرگوار با فاطمه زهرا علیهاالسلام تجلی یافت. به رغم همه این اقدامات درپی وفات آن حضرت (ص)، باردیگر بیم آن می‌رفت که با تقویت تفکیک عرصه خصوصی از عمومی، جنسیت بر هویت غلبه یابد و انسانیت زن در پیشگاه مردانگی مرد ذبح گردد. از این‌رو، اقدامی قاطع لازم می‌آمد که با گرامی‌داشت مقام زن، کرامت انسانیت را پاس نهد و این مهم جز از رهگذرخاندان نبوت و آن هم به دست تربیت شده بلافصل نبی، شدنی نبود.

متن

1) طرح مسأله

در مقام دفاع از جایگاه زن وتامین شأن مناسب وی، برخی با الهام از آموزه‌های نظری فلاسفه یونان، نفی کامل تفاوت میان حوزه‌های فعالیت زن و مرد را لازم و ضروری انگاشته و بی‌توجه نسبت به ضرورت اهتمام به پی‌ریزی هویتی زن، صرفاً بر تشابه کامل جنسیتی و تحقق اصل مساوات تأکید نموده‌اند. در برابر این منطق تشابه محور، اسلام همسو با سایر ادیان الهی با عنایت به حکمت الهی در آفرینش و کمال نوع انسان، برتناسب محوری و طرح تکالیف ناظر به حقوق متفاوت به رغم توجه به مشابهت‌ها و همسانی‌ها در اصول و غایات تأکید دارد. در این آموزه که بر محور تناسب میان تکوین وتشریع استوار است، تعالی، کمال، آرامش و امنیت روانی زنان در افقی فراتر از ابعاد مادی تصور می‌گردد. در نتیجه چنین بینشی، تکالیف اختصاصی ناظر به ویژگی‌های خاص مردان (نظیر وجوب جنگ و جهاد) شامل حال زنان نمی‌شود و برعکس، در تکالیف ناظر به توانمندی‌های انسانی مشترک میان آن دو (نظیر حساسیت نسبت به اوضاع پیرامونی) تمایز اساسی میان زن و مرد وجود ندارد.

الگوی رفتاری پیامبر اعظم(ص) در تبیین تکلیف مداری زن و مرد در امور مشترک ناظر به هویت انسانی، حضور همگان در عرصه سیاسی را ایجاب می‌نمود وگرچه در زمینه حضور زنان رعایت ضوابط و حدودی به لحاظ حفظ شأن و مقام انسانی آنان مورد تاکید بود، اما این مسأله تغییری در اصل موضوع «حضور» ایجاد نمی‌کرد. در دوران پس از پیامبر با استناد به اصول ذوقی چون استحسان،‌ مشابهت حقوقی با هدف تامین برابری زن و مرد در زمینه‌هایی مثل ارث، شهادت و... دنبال شد تا با جلب نظر عامه، از حساسیت‌های ناشی از فقدان مشروعیت نظام سیاسی کاسته گردد و بدین‌گونه با کاهش میزان حضور ناظر به کارکرد ساختار سیاسی که فارغ از جنسیت متوجه همگان بود، امت اسلام به مصیبتی گرفتار آمد که شناخت قبح وناپسندی آن، گام نخست جهت برون رفت از آن به‌شمار می‌آمد.

مقاومت علی بن ابیطالب (ع) در راستای آگاه سازی امت اسلام از عمق انحراف ایجاد شده و تبیین کوتاهی آنان در قیام به تکلیف الهی نظارت بر روند امور جامعه شاید شائبه مخاطب قرار گرفتن صرف مردان را در پی‌ می‌داشت و برکناری زنان از این مهم را به بهانه تفاوت ساختار طبیعی، موجه جلوه می‌داد.

بررسی الگوی رفتاری حضرت زهرا (س) و ایستادگی وی در برابرظلم وجور عهد پسا نبوی (با رعایت همه ضوابط دینی خاص زنان) و حضور دلاورانه او در عرصه عمومی، حساسیت نسبت به امور پیرامونی که از حق انسانی زن مسلمان ناشی می‌شود را به نمایش می‌گذارد و ضرورت اتخاذ سیاست حضور زن و مرد در حوزه عمل سیاسی برای حفظ اصالت آموزه‌های آیین نبوی در همیشه تاریخ را آشکار می‌سازد.

2) ضرورت حضور اجتماعی در آیات الهی

دین از آن جهت که بشر را با دید جمعی می‏نگرد و برای انسان یک هویت جمعی قائل است،‏ یک سلسله وظایفی را به عنوان مسائل اجتماعی مطرح می‏کند و دین‌داران را به انجام آن وظایف فرا می‏خواند. آنها که از نبوغ برخوردار نیستند، یا تک اندیشند، خطوط کلی اجتماعی را درک نمی‏کنند یا اگر خطوط کلی جامعه را درک کردند، توان نثار و ایثار ندارند، لذا در صحنه اجتماع قدم نمی‏نهند. اگر کسی اهل قیام و اقدام بود، معلوم می‏شود که هم مسأله هویت اجتماعی بشر را خوب درک کرده و هم لزوم فداکاری برای گرامیداشت هویت جمعی را خوب تحصیل کرده است. بر این اساس، قرآن کریم در آیه 62 سوره نور، مؤمنین راستین را چنین معرفی می‏کند: «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستاذنوه»؛ مضمون آیه به این معنا است: (مؤمنین راستین کسانی هستند که هم از نظر عقیده به خدا و پیامبرش معتقدند و هم از نظر درک مسائل اجتماعی و هوش جمعی، جامعه را خوب می‏شناسند و در مسائل جمعی همواره حضور دارند و منزوی نیستند).

«امر جامع»، همان مسائل جمعی یک نظام است. مثلا نماز جمعه یک امر جامع است، تظاهرات علیه طغیان و استکبار، حضور در انتخابات، تأیید رهبری و مسئولین اسلامی، تأیید خدمتگزاران راستین، امر به معروف عمومی و نهی از منکر جمعی و صدها نمونه از این قبیل همه امور جامع هستند؛ لذا خداوند می‏فرماید مؤمنین راستین کسانی هستند که در هیچ امر جامع رهبرشان را تنها نمی‏گذارند و بدون کسب اجازه از مقام رهبر، صحنه را ترک نمی‏کنند؛ قصه «حنظله» غسیل الملائکه که به اجازه رسول خدا صلی الله علیه و آله موقتا صحنه جنگ را ترک کرده بود، در ذیل همین بخش از آیات آمده است: «فاذا استاذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم واستغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور، 62) آنگاه اگر کسی معذور بود و به اذن مقام رهبری صحنه را ترک کرد، باز هم فضیلتی را از دست می‏دهد، از این رو ذات اقدس‌اله به فرستاده‌اش (ص) دستور می‏دهد که تو برای آنهایی که با عذر صحنه را ترک می‏کنند و با کسب مجوز و اعلام عذر در صحنه نمی‏آیند، استغفار کن. از این تأکید مشخص می‏شود که اگر کسی موفق نشد در یک مساله اجتماعی حضور پیدا کند، از فیضی بی‏بهره مانده است که باید با استغفار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌واله) ترمیم شود.

3) مبانی قرآنی حضور اجتماعی زنان

آنچه بیان شد، نموداری از وظیفه جمعی افراد جامعه است که قرآن آن را ترسیم می‏کند و در این بخش فرقی بین زن و مرد نیست. از مهمترین مواردی که در آن وظیفه جمعی بر دوش زن ومرد سنگینی می‌کند، برپایی عدالت است که فراتر از تلاش مردان، نیازمند توانایی‌های زنان نیز می‏باشد؛ چرا که زنان نیز می‏توانند در این امر، در جنبه‏های فکری، شخصیتی و اجتماعی مؤثر باشند. بی‏تردید نقش‌های ویژه‏ای که بر مبنای جنسیت استوار شده است، نمی‏تواند مانع انجام نقش‌های عمومی شود.

در دیدگاه اسلام هرگز نقش انسانی زن در زندگی اجتماعی کوچک ‏شمرده نمی‌شود؛ اما در چگونگی شرکت زن در مسائل اجتماعی، نظریات گوناگونی ابراز شده است. آیا زن می‏تواند به عنوان اهرمی در خدمت عدالت قرار گیرد و آیا اسلام، چنین نقشی را برای زن جایز شمرده است؟

به نظر می‌رسد اسلام چنین نقشی را برای زن تحریم نکرده است؛ زیرا استدلال تمامی افرادی که با نقش زن در بُعد اجتماعی مخالفند، بر پایه مسائل اخلاقی استوار است. آنان بر این عقیده‏اند که شرکت زن در کار و یا مسائل اجتماعی، موجب انحطاط اخلاقی او می‏شود و هر عملی که فساد اخلاقی او را به دنبال داشته باشد، در نگرش اسلام حرام است.

برخی نیز در مقام نفی حضور اجتماعی ـ سیاسی زن به خدشه‌دار شدن اخلاق عمومی از رهگذر حضور زنان تمسک جسته‌اند؛ در حالی که اگر غرایز درونی بتواند انسان را به انحراف بکشاند، بی‏تردید میان مرد و زن، هیچ تفاوتی وجود ندارد و از سوی دیگر جوهره عقل، تلاش و ایمان نیز در مرد و زن یکسان است؛ بنابراین چنین ادعایی هیچ مبنای فکری خاصی ندارد و یا بر مبنای آماری خاصی استوار نیست، بلکه به موازات فساد اخلاقی زنان، انحرافات مردان نیز قابل توجه است.

گذشته از بعد اخلاقی بعضی در نفی ضرورت حضور زنان در عرصه عمومی به برخی دلایل نقلی نیز توسل جسته‌اند؛ اما اگر به راستی اسلام نقش زن را محدود می‏کند و او را برای رهبری مناسب نمی‏داند، پس چگونه است که خداوند در قرآن، به معرفی زنی می‏پردازد که فرمانروایی سرزمینی را به عهده دارد و طایر اندیشه‏اش در مدیریت و برخورد با مسائل، از مردان، بلند پروازتر است؟

:«انه من سلیمان و انّه بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ أَلّا تَعْلوا علیّ و اتونی مسلمین قالت یا أیها الملأ افتـونی فی امری ما کنـت قاطعه امراً حتی تشهدون» (]ملکه سبا[ گفت: ای سران ]کشور[ نامه‌ای ارجمند برای من آمده است که از طرف سلیمان است و ]مضمون آن[ این است: به نام خداوند بخشنده مهربان، بر من بزرگی مکنید و مرا از در اطاعت درآیید. [ملکه سبا] گفت: ای سران [کشور] در کارم به من نظر دهید که بی‏حضور شما [تا کنون] کاری را انجام نداده‏ام) (نمل، 32-30).

چنین زن فرمانروایی، هرگز استبداد در رأی ندارد. هنگامی که نامه سلیمان بر او رسید، بزرگان مملکت خود را گِرد آورد و نامه را که تهدیدی برای آنان شمرده می‏شد، برای همه خواند و به آنها گفت: پیشنهادات خود را ابراز کنید، من مستبد نیستم و نمی‏خواهم ایده خود را به شما بقبولانم، هر چند فرمانروای شما هستم، اما در چنین مواردی که سرنوشت مردم را رقم می‏زند، باید با اندیشمندان مشورت شود تا رأیی مناسب ابراز گردد. مردان در پاسخ او گفتند: «قالُوا نَحْنُ اُولوا قوة وَ اُولوا باس شدید و الْاَمْر اِلَیْکِ فَانْظُری ماذا تَأمُرینَ» (گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم، [ولی] اختیار کار با توست، بنگر چـه دستـور می‏دهی؟) (نمل، 33) آنان نیروی بدنی خود را به او عرضه کردند، اما او نیازمند قدرت بدنی آنها نبود، بلکه در پی بهره‏مندی از نیروی فکر و اندیشه آنان بود. با این وجود، هنگامی که سران قوم او را تنها گذاردند و او در اضطراب و پریشانی نظر دادن فرو رفـت، غرق در اندیشه شد و پس از مدتی گفت: «اِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً اَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلوُن وَ اِنّی مُرْسِلَةٌ اِلَیْهِمْ بِهَدیَّةٍ فَناظِرَةُ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ». (پـادشاهـان چون به شـهری در آیـند، آن را تبـاه و عـزیزانش را خوار مـی‏گرداننـد و این‏گونه می‏کـنند و [اینک] من ارمغانی به سویشان مـی‏فرسـتم و می‏نگـرم کـه فـرستـادگـان [من] با چه چیز بازمی‏گردند) (نمل، 35- 34).

ملکه سبا با همه زنانگی خویش به خوبی با شرایط آشناست. او اینک در پی آن است که دریابد آیا سلیمان(ع) پیامبر است و یا یکی از پادشاهان می‏باشد؟ اگر پادشاه باشد، شیوه برخورد مناسب با خود را می‏طلبد و اگر پیامبر باشد، باید از زاویه دیگری به شرایط نگریست. ملکه سبا با چنین بینشی برای حضرت سلیمان(ع) هدیه فرستاد. سلیمان(ع) نیز در پی فرجام این ماجرا بود. هنگامی که هدیه به سلیـمان(ع) رسید و پس از مدتی ملکه سبا به ویژگی‌های سلیمان پی برد و مدتی در فضـای حکومت سلیمان ماند، بی‏آنکه چون زنی متعصـب کـه با چنـگ و دنـدان از میـراث پادشاهی خود دفاع می‏کنـد، به جنـگ با سلیمـان بـرخیزد، حقیقت را دریافت و با تمام وجود گـفـت: «... اسـلمـت مـع سلیمان للّه‏ رب العالمین» (و [اینک] با سلیمان در برابر خدا ـ پروردگار جهانیان ـ تسلیم شدم) (نمل، 44)

بی‌شک مقصود قرآن از ترسیم چنین تصویری، طرح و توضیح حکم شرعی نیست، بلکه در دل خود، مفهومی پسندیده را می‏پرورد و آن اینکه زن نیز می‏تواند به موازات مرد، پیش رود و به‏گونه‏ای طبیعی رهبری امّتی را به دست گیرد.

در اسلام، زنان چون مردان در بیشتر مسایل اجتماعی پایگاه و جایگاهی مناسب دارند و از حرکت‌های اجتماعی و فعالیت‌های گروهی منع نگردیده‌اند؛ بلکه طبق تعالیم مسلم قرآن، مسئولیت‌های اجتماعی به‌طور یکسان متوجه مرد و زن است؛ چه آنکه در آئین توحیدی اسلام زن همپای مرد، تکامل پذیر و اوجگرا است و در پرتو شناخت و عمل به معراج می رود و به تعالی ممکن برای نوع انسانی دست می‌یابد. در این نیز تردیدی نیست و آیات قرآنی نسبت به آن صراحت دارد. قرآن هر گاه از کمالات و ارزش‌های والایی که انسان‌ها بدان می‌رسند، سخن می‌گوید، زنان را نیز همدوش و همسان مردان مطرح می‌کند:

«ان المسلمینَ و المسلماتِ و المؤمنینَ و المؤمنات و القانتینَ و القانتاتِ والصادقین و الصادقاتِ و الصابرینَ و الصابراتِ و الخاشعینَ و الخاشعاتِ و المتصدقین و المتصدقاتِ و الصائمینَ و الصائماتِ و الحافظین فروجَهُم و الحافظاتِ و الذاکرین الله کثیراً و الذاکراتِ اَعدّ الله لهم مغفرة و اَجراً عظیماً» (احزاب، 35).

در این آیه کریمه، اسلام و ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، صوم، خویشتن‌داری، پاکدامنی و ذکر کثیر و ... برای مرد و زن برابر آمده و اثبات شده است که هر یک از دو جنس می‌توانند به این مقامات دست یابند و در تکامل و عروج یکسان باشند و به مقامات بالای قرب و معنویت برسند.

«فاستجابَ ‌لَهُم ربهُم اَنّی لا اُضیعُ عملَ عامِلٍ منکم من ذکرٍ او انثی بعضکم مِنْ بعضٍ» (آل عمران، 195).

«ومَنْ یَعمَل من الصالحات من ذکر اَوْ اُنثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه و لا یُظلمون نقیراً» (نساء، 124).

«من عمل صالحاً من ذکر اَو انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» (نحل، 97).

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم» (توبه، 71).

در این فرمودة خداوند، زنان چون مردان دارای مسئولیت بزرگ سرپرستی، ولایت و مدیریت اصلاحی می‌باشند؛ از این‌رو، به هدایتگری و امر به معروف و بازدارندگی از زشتی‌ها و ناهنجاری‌ها می‌پردازند.

با گستردگی مفهوم منکر و معروف در اسلام،گستره دخالت‌های اجتماعی زن روشن می‌شود. بنابراین در همه عرصه‌هایی که مردان می‌توانند دخالت کنند، زنان نیز می‌توانند دخالت کنند و مسائل سیاسی و حکومتی در راس هرم مسائل اجتماعی قرار دارد و زنان نیز چون مردان باید در آن دخالت کنند و نقش داشته باشند.

به استناد چنین شواهدی این تعبیر که در موازنه‏ «حق» و «تکلیف» روی هم رفته، زن و مرد با هم فرق می‏کنند و یا این که زنان حقوق کمتری نسبت به مردان یا مردان وظایف بیشتری نسبت به زنان دارند، تعبیر بسیار جاهلانه‏ای است. قرآن کریم به طور صریح در این مورد می‏فرماید: «لَهُنّ مثلُ الذى عَلَیهن» (بقره، 228) «لَهُنّ»، اشاره به حقوق و «علیهنّ» اشاره به تکالیف می‏کند. حقوق زن به همان اندازه‏ای می‏باشد که تکالیف اوست. برای زنان و به نفع آنان، حقوق بسیاری وضع شده و هرگز کمتر از تکالیف آن‏ها نیست. همان گونه که در سیره رفتاری حضرت فاطمه آشکار است، حقوق زنان همان قدر است که وظیفه آن‏هاست.

با این همه، هرچند تفاوتی بین زن ومرد به لحاظ هویتی وجود ندارد، اما نباید این مسأله را به دیگر شئون تسری داد؛ چه آن‌که همان‌گونه که در این مجال هویت زن از رهگذر حق برابرحضور اجتماعی پاس داشته می‌شود، برابری جویی در سایر عرصه‌ها نه تنها به چنین هدفی معطوف نیست، بلکه چه بسا به هدم و ضعف شخصیت و هویت زن هم تمام شود. از این‌رو تفاوت میان این دو جنس در برخی از احکام و مقررات اعتباری به هیچ وجه به معنای برتری شخصیت و منزلت‏ یکی بر دیگری نیست؛ ‏بلکه به این معنا است که زن و مرد در عین این که هر دو انسان دارای شخصیت انسانی هستند، دوگونه انسانند با دو نوع خصلت‌ها و دوگونه روانشناسی که طرح آن در متن آفرینش ریخته شده است. طبیعت از این دوگونگی‏ها، هدف حکیمانه‏ای داشته است. شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد ـ و در حقیقت جامعه بشری ـ این است که این دو جنس در مدار خویش به حرکت ‏خود ادامه دهند (جوادی آملی، 1369: ص295). الکسیس کارل نیز درضرورت حفظ تفاوت های طبیعی زن ومرد به منظور پاسداشت هویت انسانی هر یک می‏گوید: «. . . به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می‏کنند که هر دو جنس می‏توانند یک قسم، تعلیم و تربیت‏ یابند و مشاغل و اختیارات و مسئولیت‌های یکسانی به عهده گیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. یکایک سلول‌های بدنش و هم چنین دستگاه‌های عضوی و مخصوصاً سلسله عصبی، نشانه جنس او را بر روی خود دارند . . . نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فکر و همان نوع زندگی و تشکیلات فکری و همان هدف و ایده‏آلی را که برای پسران جوان در نظر می‏گیرند، معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت‏ باید اختلافات عضوی و روانی جنس مـرد و زن و وظـایـف طبیـعی ایشان را در نظر داشته باشند و توجه به این نکته اساسی در بنای آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است» (کارل، 1354: صص104-101).

4) فاطمه(س)، اسوه حضور فراجنسیتی معطوف به هویت

آدمی را از ابعاد گوناگونی می‏توان تحلیل کرد و زن و مرد را شناخت. یک وجهه تحلیل، وجهه و هویت انسانی یا «وجهه روانشناختی ـ انسان شناختیِ» اوست و وجهه دیگر، وجهه و هویت اجتماعی یا «وجهه جامعه شناختی» اوست.

در «وجهه فردی، انسانی و روان شناختی»، به هویت انسانی، شخصیت فردی و جریان روانشناختی شخصیت و زندگانی فرد توجه می‏شود و ابعاد معرفتی، عقیدتی، اخلاقی و رفتاری، جنبه‏های به هم پیوسته قابل بررسی و تحلیل در برآورد وجهه فردی و انسانی می‏باشند. در «وجهه اجتماعی و جامعه شناختی» هم به نقش، رسالت، جایگاه و مسئولیت اجتماعی آدمی و جریان تغییر و تحول در ابعاد ساخت اجتماعی، ساخت سیاسی، ساخت اقتصادی و فرهنگی و نیز رفتار اجتماعی جامعه و سلوک اجتماعی آدمی نظر افکنده می‏شود. ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی وجوه به هم پیوسته و قابل بررسی در برآورد وجهه اجتماعی آدمی‏اند. «زن» را و «مرد» را نیز می‏توان از این دو وجهه تحلیل کرد و شناخت.

نگرش نسبت به زنان، به سه گونه شناخت عمده می‌انجامد: 1ـ گروهی که زن را به عنوان یک شی‏ء می‏دانند که بر این اساس ملعبه مرد است (نه جامعه مردان) و نقـشی هم در حـیات جامـعه ندارد. 2ـ گروهی که نقش زن را بی‌بها و فقط در جهت فـساد می‏دانند که با این نگـرش، زن در خـدمت تاریـخ مـردانه اسـت. 3ـ گروهی که زن را به عنوان یک شی‏ء گرانبها می‏نگرند که در این صورت، زن دارای دو ویژگی رشد استعداد و دوری از ابتذال و بهره‏گیری مردان است و این نگرش، متعالی‏ترین نگاه نسبت به زنان می‏باشد. بر اساس این تقسیم‌بندی، دیدگاه‌های مختلف عرضه شده در زمینه مشارکت سیاسی ـ اجتماعی زنان را می‌توان در سه بخش خلاصه نمود: در دیدگاه سنتی با پافشاری بر تفاوت‌های بیولوژیک بین زن و مرد و بر اساس نوعی تقسیم کار سنتی بین زنان و مردان، اصولاً حوزه فعالیت زن به عرصه خصوصی (خانه) خلاصه و محدود می‌گردد و سهمی برای فعالیت آنان در عرصه عمومی باقی نمی‌ماند؛ در دیدگاه دوم بر حضور بی‌قید و شرط زنان در تمام سطوح اجتماعی، سیاسی و حکومتی تاکید می‌شود؛ دیدگاه سوم با رد دو دیدگاه بالا، برحضور و مشارکت فعالانه زنان در زمینه‌های مختلف لکن با رعایت ضوابطی که شأن زن را تضمین نماید، تأکید دارد.

بررسی سیره رفتاری فاطمه زهرا (س) و تلاش و مجاهدت آن بزرگوار در راستای حفظ گوهر وجودی زن، به خوبی تجلی نگرش نوع سوم را به نمایش می‌گذارد. شناخت و تحلیل مشی سیاسی - اجتماعی دخت گرامی پیامبراسلام (ص) الگویی در بردارنده مجموعه‏ای از شاخصه‏های گزارشگر پدیده مورد شناخت، در ارتباطی وثیق و منسجم با یکدیگر، مدل یا طرح تحقیق و شناخت خاصی است که می‌تواند در مقام حفظ هویت در عرصه حضور مورد گرته‌برداری قرارگیرد؛ چه آن که اگر الگوی شناختی مزبور بخواهد به قصد و غرض شناخت نقادانه وضعیت موجود و ارائه اصول و شیوه‏ها و کیفیت گذار و تحول و رشد از وضعیت موجود به مطلوب طراحی و تدوین ‏شود، در بردارنده شاخصه‏های وضعیت مطلوب پدیده مورد شناسایی نیز هست. در تحلیل‌های انسان شناختی، روان‌شناختی و جامعه شناختی، الگوها، طرح‌ها و چارچوبه‏های شناخت‌های مزبور، در بردارنده مجموعه اوصاف مطلوب فردی و اجتماعی یا شاخصه‏های تحلیل و تبیین وضعیت مطلوب فردی و اجتماعی پدیده انسانی مورد نظر می‏باشد. الگوی «نقد وضعیت موجود پدیده‏های‏انسانی» نیز الگوی‏ «هدایت و رشـد فـردی و اجتمـاعی به سـوی وضـعیت‏ مطلوب» ـ هردو ـ از الگوی «وضـعیت مطـلوب» با تـوجه به عـناصر محیـطی و عملکردها و رفتار موجود انسانی ـ اجتماعی، استنباط می‏شوند.

الگوی وضعیت مطلوب ـ که البته جنبه توصیه‏ای و ارزشی در برابر وضعیت موجود دارد ـ را می‏توان از نمونه‏های متعالی انسانی، اجتماعی عینی بر گرفت؛ همان‌طور که می‏توان از دیدگاه‌های فرضی و آرمانی و تخیلی، استنباط نمود. اوصاف و ویژگی‌های مطلوب برگرفته شده را می‏توان در قالب یک الگوی شناختیِ خاص نظام بخشید و الگویی از انسان نمونه ـ در هر دو وجهه فردی و اجتماعی ـ پیشنهاد کرد.

گرایش به الگو و پیروی از مُد نیاز بشری است که در جهت کمال‏گرایی و تکامل‏طلبی به طور فطری در درون انسان‏ها نهاده شده است و علم امروز آن را «همانندسازی» می‏نامد. از این‏رو، مشاهده می‏کنیم که نیاز به الگو و الگودهی به نسل‏ها، در آموزه‏های دینی به طور آشکار مورد توجه قرار گرفته است و قرآن به صراحت، به معرفی الگوها و اسوه‏های «مثبت» و «منفی» می‏پردازد و اسوه‏های مثبت ثابتی را مطرح می‏کند که در تمام عصرها و برای همه نسل‏ها قابل اتّکا و پیروی در عمل هستند.

در معرفی الگو، آن نوع رفتارهای اجتماعی به عنوان «مدل» یا «راهنمای عملی» مدّ نظر قرار می‏گیرند که از دیدگاه اسلام، در قرآن و روایات (آموزه‏های دینی پیامبر و اهل بیت علیهم‏السلام) به عنوان نمونه و الگوی عملی معرفی شده‏اند. رمز ماندگاری الگوها «زنده بودن تفکر و اندیشه الگوهای مطرح شده»، «همسویی سیره و سخن آنان با فطرت انسان‏ها»، «یکسان‏بینی جهان‏بینی و آرمان‏ها» و «شناخت پیروان آنان» قابل توجه و حایز اهمیت است. هر قدر این شناخت وسیع‏تر و عمیق‏تر باشد، بهتر می‏توان محتوای پیام و گفتار و رفتار آنان را به دست آورد و از آن‏ها در جهت رسیدن به سعادت و تکامل و تحقق ارزش‏های فطری و الهی بهره برد.

«زن الگو»، در درون خویش به جریان فکری و روحی عمیقی دست یافته است و به پایگاه شناختی، اعتقادی و روحی و رفتاری درست و راستی بر اساس تعالیم و آموزه‏های دین رسیده است. در اندرون تربیت شده است، خود را، خداوند را، هستی را، جهان را و جامعه و تاریخ را و راه کمال و سعادت و نیکبختی را و پیام‏آوران و راهبران الهی را شناخته است، آرمان‌های بلند انسانی و اجتماعی دین را دریافته است، دیانت حق را پذیرفته و نقش و رسالت خویش را در رابطه با خداوند و در برابر خود، دین، تمامی هستی، جامعه و تاریخ، خودآگاه شده است. «زن الگو» بر پایه این شناخت‌های خودآگاهانه عمیق: «باور و ایمان به خداوند»، «راه تا کمال و سعادت»، «پیام‌آوران و راهبران انبیایی» و «آدمیت خویش» و «فرجام اخروی»، در اندرون روح و روان و قلب خود به بار نشسته است و زندگانی و سلوک خویش را بر پایه آن خودآگاهی‏ها و شناخت‌ها و این باورها و عقیده‏ها و این اخلاقیات و ایمان شکل بخشیده است.

وجهه‏ انسانی «زن‏ الگو» این‏گونه ‏و در این فرایند «شناختی»، «ایمانی» و «رفتاری» شکل‏ می‏گیرد. «زن» تربیت یافته در چارچوب این الگوی انسانی، بسان فاطمه(س) حضوری انسان‏ساز و جامعه‏ساز در عرصه جامعه و مدیریت اجتماعی دارد. حضرت زهرا علیهاالسلام که در بطن مسائل سیاسی جامعه و بحران‏ها رشد کرده و تربیت یافته بود و بر اساس آموزه‌های نبوی رسالت دفاع از حق و حقیقت را فراتر از قالب‌های جنسیتی بر دوش خویش احساس می‌کرد، با بصیرت و آگاهی عمیق نسبت به توطئه‏ای که هویت انسانی جامعه را هدف قرار داده بود، هشیارانه وارد عرصه جامعه شد و به صورت یک سیاست‏مدار آگاه و مدافع حریم امامت، در صحنه جامعه حضور جدّی و فعال یافت و رهبری دفاع از امامت به عنوان دژ مستحکم حافظ آموزه‌های ناب نبوی را بر عهده گرفت. محیط پس از رحلت پیامبر (ص) به سمتی سیر کرده بود که نخستین نشانه‌های انحراف آن در خصوص زنان نمودار گشت و این در واقع برگشت به سنت‏های جاهلی محیط مکه مکرّمه بود.

بدین‌سان فاطمه زهرا (س) با حضورخویش ضمن به چالش گرفتن باورهای جاهلانه تفکیک جنسیتی عرصه عمومی از عرصه خصوصی، در جهت بازیابی هویت انسانی جامعه مسلمانان گام در مسیری بس سخت و دشوار نهاد. البته پیامبر، صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله، در این زمینه به حضرت زهرا، علیهاالسلام، هشدار لازم را داده بودند؛ چنان که هنگام رحلت خویش فرمودند: «دخترم! بعد از من مورد هجوم و ستم قرار خواهی گرفت. پاره تنم! هر کس تو را آزار دهد مرا آزرده و آنکه به تو بپیوندد، به من پیوسته ...؛ زیرا که تو از منی و من از تو ... هر کس از مردم به تو ستم کند، نزد خدا از او شکایت می‏کنم» (مجلسی، 1354: ج43، ص177).

در حالی که پیامبر در بستر بیماری بودند و چیزی از عمر مبارکشان باقی نمانده بود، فدک غصب می‌شود. فدک به عنوان یک ثروت برای زهرا ارزشی ندارد، ولی به عنوان یک حق ربوده شده و اینکه حق را باید احیاء کرد، برای زهرای مرضیه (س) آنقدر ارزش دارد که با یک عده از زنان بنی‏هاشم و زنان علاقه‏مند به‏ ایشان، به مسجد مدینه می‌رود و در حضور خلیفه وقت، خطبه‏ای به آن غرایی را در آنجا انشاء می‏کند و در کمال شجاعت حق خود را می‌طلبد.

او زنی تربیت‏ شده الهی و پیامبر زمان خود است. پذیرش رهبری امام علی علیه‏السلام از سوی یک زن، با تفکر موجود جاهلی نسبت به زن تضاد داشت؛ اما از سوی دیگر، با پیش‏ذهنیت‏هایی که پیامبر گرامی (صلی‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله) درباره حضرت زهرا (علیهاالسلام) در جامعه ایجاد کرده بودند، کاملاً همخوانی داشت و هنوز وجود گوهر گران‏قدری همچون فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به عنوان قوی‏ترین رکن سیاسی جامعه برای تشخیص و شناخت حق از باطل و مصداق رفتارسیاسی سالم مطرح بود.

حضور سیاسی فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان داد که یک زن با آگاهی و اتخاذ شیوه‏های سیاسی مدبّرانه می‏تواند در صحنه‏های گوناگون جامعه به مبارزه بپردازد. این حضور نه تنها تفکر «عدم حضور زن در اجتماع» را نفی می‏کند، بلکه انحصار حضور مردان در عرصه‏های سیاسی را به نقّادی می‏کشاند و بر آن مهر ابطال می‏زند.

5) روش‌های مبارزاتی حضرت در مواجهه با انحرافات معطوف به حضور اجتماعی زنان

نگاه زیرکانه و در عین حال نقادانه حضرت زهرا(س) به وضعیت پیرامونی خویش، از عمق دقت و وسواس حضرت نسبت به مسائل، معضلات و وضعیت جامعه حکایت می‌کند و به خوبی نشان می‌دهد که زنانگی تأثیری بر حساسیت اجتماعی نمی‌تواند داشته باشد. شیوه مبارزاتی فاطمه زهرا علیهاالسلام دادن آگاهی و رشد سیاسی به زنان مهاجر و انصار بود که بدین‏وسیله آتش مبارزه درخانواده‏های مدینه وارد می‏شد. این مبارز سیاسی شکست‏ناپذیر که تمام تاب و توان خود را در دفاع از حریم ولایت و امامت قرار داده بود، به علت تلاش بیش از حد، ناتوان شد. به همین دلیل، پس از مدتی فاطمه زهرا علیهاالسلام به علت بیماری و ضعف، در خانه بستری شد. وقتی خبر بیماری آن حضرت در مدینه پیچید، زنان مهاجر و انصار که وامدار تعلیم و تربیت فرهنگی آن حضرت بودند، برای عیادت وی به خانه‏اش آمدند. وقتی از حال آن حضرت جویا شدند، از حال خود نگفت، بلکه در دفاع از حریم ولایت به سخن پرداخت و از سستی مردانشان سخن راند که حق را فراموش کرده‏اند و سکوت اختیار نموده‏اند. بازتاب سخنان دخت پیامبر به تدریج در درون خانه‏ها آتشی به پا کرد و انقلابی پرخروش را جهت داد که به حریم خانه‏ها راه یافت و نطفه‏های آگاهی و شعور را بارور کرد.

این شیوه مبارزه نشان می‏دهد اگر در جامعه‏ای به جای مشغول ساختن زنان به خود، کار فرهنگی و فکری صورت گیرد و به آنان آگاهی سیاسی داده شود، آنان بهتر می‏توانند در شناخت برای آن‏ها حق و حقیقت بدون تعارف‏های دیپلماتیک و بازی‏های سیاسی وارد صحنه شوند و به دفاع بپردازند.

برای نمونه حضرت زهرا(س) در نقد مردمان عصر تحریف در خطاب به زنان عیادت کننده‌اش می‌گوید: «به خدا دنیای شما را دوست نمی‌دارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابرّا و گاه پیش روی واپس گرا و خداوندان اندیشه‌های تیره و نـارسایند. خشم خدا را به خود خـریدند و در آتش دوزخ جاویدند» (اربلی، 1381: ج2، ص18؛ مجلسی، 1345: ج43، ص58، دشتی، 1378: ص178؛ طبری، 1413ق: ص39؛ ابن ابی الحدید، 1385ق: ج65، ص20).

فراتر از نقد، اهتمام فاطمه زهرا به طرح جایگزین برای وضعیت نامطلوب موجود، اوج آگاهی سیاسی ـ اجتماعی یک زن را به نمایش می‌گذارد؛ آن جا که می‌فرماید: «به خدا سوگند، اگر پای در میان می‌نهادند و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد، می‌گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می‌برد و حق هر یک را به دو می‌سپرد. چنانکه کسی زیان نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می‌گشتند. اگر چنین می‌کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می‌گشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود» (شهیدی، بی‌تا: ص151).

حضرت فاطمه علیهاالسلام همچون سیاست‏مداری قهرمان در جهت فشار بر افکار عمومی مسلمانان به منظور آگاه ساختن آنان از راه خطایی که پیموده‌اند، به تکلیف و رسالت الهی خویش عمل می‏کرد و برای روشن‏ساختن افکار عمومی از انحراف مسیر امامت، چهل شبانه‏روز دست حسن و حسین علیهماالسلام را می‏گرفت و سوار بر مرکبی می‏شد و همراه با حضرت علی علیه‏السلام به درِ خانه مهاجر و انصار می‏رفت تا آن‏ها را نسبت به غفلتی که دچار آن شده‏اند و انحراف موجود، بیدار سازد و غافلان و راحت‏طلبان را هوشیار سازد (دینوری، 1380: ج1، ص12؛ ابن ابی الحدید، 1385ق: ج2، ص5). فاطمه زهرا علیهاالسلام در حقیقت، با رایزنی سیاسی خود، با یاران رسول صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله اتمام حجت می‏کرد و همچون دیپلماتی آگاه با حضور خویش سعی می‏نمود مسیر انحراف امّت و مسیر واقعی را که امامت علی علیه‏السلام است روشن سازد و نیز حریم ولایت را بی‏پیرایه ارائه دهد تا در فردای قیامت، برای صاحبان زر و زور و تزویر و عافیت‏طلبانی که فریب خورده‏اند، بهانه‏ای وجود نداشته باشد.

در مرحله دیگر، فاطمه زهرا علیهاالسلام تاکتیک «گریه» را انتخاب کرد (مجلسی، 1354: ج43، ص193؛ علم الهدی، 1369: ص38) و به عنوان یک حربه سیاسی از آن بهره برد. صدیقه طاهره علیهاالسلام محل گریه خود را مرکز اجتماع مسلمانان (ر.ک قمی، 1369) قرار داده بود؛ بر سر قبر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، شهدای احد و قبرستان بقیع می‏رفت و در این اقدام، همراه کودکان خردسالش (برای تحت تأثیر قرار دادن جامعه) و در ساعات شب و روز با ذکر مرثیه‏هایی در فقدان پدر بزرگوار خویش (مجلسی، 1354: ج43، ص181) و انحراف امّت پس از رحلت رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله سعی می‏کرد جامعه خفته را بیدار سازد.

شیوه مبارزاتی دیگری فاطمه زهرا(س) در مسیر دفاع از حریم ولایت و امامت، آن «اعت-صاب سخن» با حاکمان وقت بود (ر.ک. اربلی، 1381ق: ج2، ص103؛ بخاری، ج8، ص26 و 210؛ سیـوطـی، 1382: ص67؛ سـعیـد، 1350: ص35). صـدیقه طاهره علیهاالسلام شیوه‏ای سیاسی را آغاز کرد که تداوم‏دهنده تاکتیک‏ها و شیوه‏های مبارزاتی قبلی آن حضرت بود. تمامی این شیوه‏ها در راستای یکدیگر معنا می‏دهند. آن حضرت با اتخاذ حرکت‏های سیاسی خاص از قبیل گریه در مراکز شلوغ و محل عبور و مرور مسلمانان، حضور در مسجد و مراجعه به خانه‏های مهاجر و انصار که تمامی آن‏ها با حضور قوی آن حضرت در صحنه مبارزات سیاسی همراه بودند، جامعه را از لحاظ افکار تحت‏تأثیر قرار داد، ولی ناگهان شیوه مبارزه سیاسی خود را تغییر داد و سکوت اختیار کرد.

این تاکتیک و شیوه جدید در اذهان جامعه که به حضور آن حضرت در صحنه عادت داشتند، سؤال ایجاد می‏کرد و مسئله‏برانگیز بود که چه شده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام سکوت کرده است؟ این تغییر رویه به طور طبیعی، توجه اجتماع را جلب می‏کرد و افکار عمومی را به تکاپو وامی‏داشت تا در پی یافتن علت آن باشند. فاطمه علیهاالسلام در محاجّه خود عهد کرد که دیگر با خلیفه سخن نگوید (دشتی، 1378: صص170-150). پس از حضور خلیفه در خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام و گفت‏وگوی کوتاه آن‏ها با حضرت فاطمه علیهاالسلام- که حضرت علی عـلیه‏السـلام در ایـن میان پیامبر سخن مابین فاطمه علیهاالسلام و خلیفه وقت بـود (ر.ک. قشیری نیشابوری، 1407ق: ج4، ص125) و گرفتن اعتراف از خلیفه وقت مبنی بر مقام شامخ حضرت فاطمه علیهاالسلام از زبان پیامبر مبنی بر اینکه رضایت فاطمه رضایت خدا و خشم او خشم خداست، فاطمه زهرا علیهاالسلام مشروعیت خلیفه را زیر سؤال برد و اذهان جامعه و افکار عمومی را در مشروعیت خلیفه وقت دچار تردید کرد. پس از اینکه آن حضرت از خلیفه وقت اعتراف گرفت، قسم خورد که دیگر با او سخن نگوید و با این دیدار و سخن فاطمه زهرا علیهاالسلام، مشروعیت حاکمان وقت بیش از گذشته زیر سؤال رفت و در بسیاری از اذهان که نادانسته و تحت‏تأثیر جوّ موجود بیعت کرده بودند، شک و تردید و پشیمانی ایجاد شد و بدین‏سان، این حربه بسیار مؤثر واقع گردید.

تاکتیک کوبنده دیگری که صدیقه طاهره علیهاالسلام اتخاذ کرد و ضربه سهمگینی بر حکومت وقت وارد آورد، وصیت‏نامه سیاسی آن حضرت است؛ وصیت‏نامه‏ای که برای بیدار ساختن افکار خفته و توجه افکار عمومی و عدم بهره‏بردای حاکمان سیاسی وقت از مراسم سوگواری و دفن آن حضرت نگاشته شد (بخاری، 1414 ق: ج5، ص139؛ مجلسی، 1354: ص183 و 214؛ شوشتری، 1403ق: ج10، ص453) مؤید کلام آن که عده‏ای از عایشه نقل کرده‏اند فاطمه علیهاالسلام بر ابابکر غضب کرد و با او سخن نگفت و همچنان بر این حال بود تا از دنیا رفت (بخاری،1414 ق: ج4، ص63). حضرت در وصیت‏نامه سیاسی خود تأکید می‏کند که حضرت علی علیه‏السلام، ولیّ بر حق، باید به آن عمل کند؛ چنان‏که تا بدان روز هیچ سیاست‏مداری چنین آگاهانه و مدبّرانه و با آن ظرافت‏های سیاسی، عمل نکرده بود، بلکه شیوه‏ای بکر و تازه بود که از سوی سیاست‏مداری حرفه‏ای به خاطر دفاع از حریم ولایت و تحقیر موقعیت سیاسی خلیفه وقت اتخاذ شده بود.

از این گذشته، حضرت فاطمه علیهاالسلام وصیت کرد که احدی از کسانی که به او ستم کرده‏اند در تشییع جنازه‏اش حاضر نشوند و شبانه او را دفن کنند (مجلسی، 1354: ج43، ص209). در حقیقت، با این وصیت‏نامه، حربه سیاسی از دست حاکمان وقت گرفته شد. آنان می‏خواستند در مرگ آن حضرت با مرثیه‏سرایی و اشک و ماتم و ارادت به آن حضرت و تأسف از رحلت او مخالفت‏ها و مبارزات حضرت زهرا علیهاالسلام را در دفاع از حریم ولایت تحت‏الشعاع قرار دهند و خلافت غاصبانه خود را در اذهان جامعه برحق جلوه‏گر سازند. اما دفن شبانه آن حضرت و نامشخص بودن مکان دفن ایشان، این سؤال را در میان امّت اسلامی ایجاد کرد که چرا دخت گرامی پیامبر و یگانه گوهر گران‏قدر او چنین وصیّتی کرده است؟

با عمل به وصیّت آن حضرت توسط حضرت علی علیه‏السلام، اذهان جامعه دچار شک و تردید شد و تا حد زیادی مشروعیت خلیفه وقت زیر سؤال رفت و مظلومیت آن حضرت بیشتر نمایان گردید و اینکه چرا حضرت زهرا علیهاالسلام در مدت 75 (و به قولی 95) روز با تمام تاب و توان، با شیوه‏های گوناگون تلاش کرد تا مسیر انحرافی امّت را روشن سازد که چرا امام بر حق علی علیه‏السلام را تنها گذاشته‏اند و کج‏راهه‏ای را انتخاب کرده‏اند که خلاف حق و حقیقت است، در حالی که علی علیه‏السلام بر حق است.

پس از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هنگامی که حضرت علی علیه‏السلام در حال غسل و کفن و دفن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود، بعضی از بازیگران سیاسی با مسموم کردن جوّ، در «سقیفه بنی ساعده» خلافت را غصب کردند. از حضرت علی علیه‏السلام سؤال شد که علت دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در شب چیست؟ ایشان فرمودند: «او از مردمانی (ملتی) خشمگین بود و کراهت داشت بر جنازه‏اش حاضر شوند و حرام است بر دوستان آنان و دشمنان فاطمه علیهاالسلام که بر فرزندان آن حضرت نماز گزارند» (مغازلی، 1394ق: ص18؛ خوارزمی، 1385ق: ص94) و خلیفه‏ای را بر خلاف حدیث غدیرخم و خط مشی پیامبر و رسالت الهی انتخاب نمودند. عده‏ای از بازیگران سیاسی برای مشروعیت بخشیدن به خلیفه وقت و مقبولیت خلافت غصب شده و بر حق نشان دادن آن و سرپوش گذاردن بر مسیر انحرافی، بیعت گرفتن از خلیفه ذی حق را عَلَم کردند و برای بیعت گرفتن از حضرت علی علیه‏السلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمدند، ولی با امتناع حضرت فاطمه علیهاالسلام در گشودن در مواجه شدند. به همین دلیل، دَرِ خانه او را به آتش کشیدند (ر.ک. قاضی، 1349) و فاطمه علیهاالسلام را مورد هجوم قرار دادند (مجلسی، 1354: ج53، صص19-18؛ ابن ابی الحدید، 1385ق: ج18، ص193؛ طبری، 1413ق: ص45) و او از شدت درد بی‏هوش شد و فرزند خود را سقط کرد. آنان حضرت علی علیه‏السلام را برای بیعت گرفتن با خلیفه وقت به مسجد بردند. زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد، سراغ امام بر حق، علی علیه‏السلام را گرفت. وقتی متوجه شد که او را به مسجد برده‏اند، بلافاصله دست فرزندان خردسالش حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و به مسجد رفت (دینوری، 1380: صص20-12). هنوز مردم عوام جامعه و مهاجران و انصار برخوردهای با کرامت و بزرگوارانه پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با فاطمه زهرا علیهاالسلام و سخنان پیامبر را نسبت به دخت گرامی‏اش از یاد نبرده بودند و احترام و تکریم خود را نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام در باطن ضمیر خویش در نظر داشتند. وقتی که فاطمه زهرا علیهاالسلام به مسجد رفت و غاصبان خلافت را تهدید کرد که اکنون خدا را به یاری می‏طلبم، با تهدید او، غاصبان خلافت تا حدی جا خالی کردند و از بیعت گرفتن با حضرت علی علیه‏السلام دست برداشتند و در این مبارزه، فاطمه زهرا علیهاالسلام با پیروزی به خانه برگشت (مجلسی، 1354: ج43، ص198؛ ابن ابی الحدید، 1385ق: ج2، ص52؛ ج6، ص48؛ امینی، 1349: صص149-146).

سخنرانی دخت گرامی پیامبراسلام با تکیه بر غصب «فدک» (ر.ک. صدر، 1360؛ مکارم شیرازی، 1365: ص18) توسط خلیفه وقت، به عنوان یک حربه سیاسی و فرصت مناسب سیاسی دیگر برای به حرکت درآوردن اذهان جامعه درجهت واکنش نسبت به غصب خلافت مسلّم حضرت علی علیه‏السلام قابل تأمل است. در حقیقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام به نام غصب حق مالکیت خویش، به اعتراض سیاسی و استیضاح حاکم وقت پرداخت و به مسجد رفت و خطبه خواند (سپهر، 1363: ج1، ص144؛ ر.ک. دین پرور، 1355).

در این خطبه، چند فراز و نمود خاص وجود دارد. فاطمه زهرا علیهاالسلام در ابتدا، با یادآوری رسالت پیامبر و دفاع از رهبری و امامت بر حق حضرت علی علیه‏السلام و حق مالکیت خویش بر فدک از لحاظ قانون ارث در اسلام، با سازش‏کاران سیاسی اتمام حجت کرد. ایشان در فرازی از آن خطبه می‏فرماید:

«هان ای مردم! بدانید من فاطمه‏ام و پدرم محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، انتها و ابتدای کلامم یکی است؛ هرگز آنچه می‏گویم غلط نبوده و آنچه انجام می‏دهم ظلم نیست» (آوای کوثر، 1376: ص49).

نکته بارز در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام این است که آن حضرت با فصاحت و بلاغت خاصی به دفاع از مقام ولایت و امامت حضرت علی علیه‏السلام می‏پردازد. در فرازی از این خطبه می‏فرماید:

«... و چون خداوند پیامبرش را به خانه انبیا فراخواند، جایی که برگزیدگانش زندگی می‏کنند، خارهای نفاقتان سر برون آورد و پوشش دینتان رنگ باخت و صدای سرکرده گم‏راهان درآمد و پست‏مهره‏ای ذلیل و ناشناخته ظهور کرد و نازپرورده جاهلان مفسد زمزمه سر داد. پس بر دل‏ها و زندگـی‏تـان سوار شد ... و شما بر حق غضب کردید...» (همان، صص57-56؛ ر.ک. حسیـنی زنجانی، 1365).

دفاع از حریم ولایت توسط یک زن و بذری که او در مسجد با سخنان مستدل و منطقی خود کاشت، بعدها در بیعت مردم با حضرت علی علیه‏السلام (پس از قتل عثمان) به ثمر نشست.

در دوران پس از پیامبر، کنار نهادن زنان از متن تحولات جامعه از یک سو و تمکین و پذیرش وضعیت وجود از سوی زنان از طرف دیگر که بنا به مقتضیات اجتماعی و تنگناهای اقتصادی صورت می‌گرفت، باعث آن گردید که زنان چونان قشر محروم و فراموش شده‌ای از جامعه تلقی گردند که حیات و زندگی خویش را وامدار عنایت و توجه مردان هستند. این وضعیت زمینه انزوای هرچه بیشتر زنان از متن تحولات اجتماعی را فراهم آورده بود و هر اقدامی در جهت اصلاح این روند، نوعی بدعت تلقی شده و به شدت با آن برخورد می‌شد.حضور اراده‌مند دخت گرامی پیامبر در راستای ارایه تصویر صحیح از زن مسلمان، ضرورت آمادگی برای تاثیرگذاری در عرصه عمومی را تبیین نمود. یک بهره از ماهیت ارادی شخصیت انسانی، افزایش سطح تنش فرد است. انسان‌های سالم، همواره نیاز مداومی به حضور در عرصه‏های پویایی و درگیری بالنده تازه‏ای دارند. از کارهای روزمره در گذشته‏اند و در جستجوی تجربه‏های تازه‏اند. نگاه شخص سالم به آینده و به آرمان خویش او را به پیش می‏راند و این نگرش (با آرمان‌های خاص خود) شخصیت را یگانه می‏سازد و سبب افزایش سطح تنش او می‏شود. پایداری بر این حضور در عرصه‏های جهاد و درگیری‌های بالنده تازه و جهت‏دار و آرمان‌های ناب اجتماعی، فرا روندگی و رستگاری آدمی را تضمین می‏کند.

تلاش بانوی بزرگوار اسلام در جلوگیری از نهادینه شدن باورهای غلطی چون ضرورت حضور زن در خانه و اختصاص مدیریت عرصه عمومی به مردان از سوی سردمداران پس از پیامبر، نمونه‌ای از عملیات کنترل اجتماعی است. در جریان فدک، حضرت زهرا علیهاالسلام به دفاع از ارث زن در اسلام می‏پردازد؛ دفاع از مالکیت بر حق زن. این حرکت بر خلاف راه و رسم موجود در افکار جاهلی بود که در بعضی از اذهان رسوخ داشت. اما آنچه را اسلام حق می‏دانست برای فاطمه زهرا علیهاالسلام معیار و محک بود، نه عرف و سنّت‏های جاهلی. آن حضرت توانست با حضور در مرکز اجتماع مسلمانان و مهم‏ترین مکان معتبر سیاسی ـ یعنی مسجد ـ به محاجّه با خلیفه وقت بپردازد و او را به استیضاح بکشاند و با رسوایی سیاسی حاکمان وقت، تا حد زیادی مشروعیت آنان را زیر سؤال برد و رسم‏های جاهلیت را درهم بشکند (هندی، 1409ق: ج3، ص20؛ سیوطی، 1382: ص68؛ ر.ک. شهیدی، بی‌تا) و نشان دهد که هیچ حکومتی نمی‏تواند با نادیده انگاشتن هویت انسانی افراد حق و مال کسی را غصب کند، حتی اگر این حق متعلّق به یک زن باشد.

6) جمع بندی

در ادبیات علوم اجتماعی، «حضور» به معنای نقش تاثیرگذار فرد در فرایند زندگی جمعی است؛ اعم از این که این نقش در فضای خانه یا بیرون ازآن انجام پذیرد؛ درست به همین دلیل است که نقش‌ها و مسئولیت‌های خانوادگی در منظر برخی جامعه شناسان از اساسی‌ترین نقش‌های اجتماعی بشمار می‌روند. از سوی دیگر، مردان نیز همراه ایفای نقش‌های اجتماعی، مسئولیت و جایگاهی مهم و تأثیرگذار در کانون خانواده برعهده دارند، در نتیجه محدود ساختن زن به دنیای اختصاصی صحیح نیست؛ چرا که این حریم در پیوند با حریم اجتماع معنا می‌شود.

با تأکید بر چنین پیوندی، درحالی که اسلام صلاحیت زنان برای دستیابی به بالاترین مراتب کمال را مورد تأیید قرار داده است، زنان را در مقابل مسایل جامعه خنثی و منفعل نخواسته، برعکس قایل به اهتمام همگان به امور مسلمانان، امر به معروف و نهی از منکر است. از این‌رو و با عنایت به حقوق سیاسی شهروندان درقاموس سیاست اسلامی که نظارت برحسن کارکرد مدیران عرصه قدرت است، حضور و مشارکت رنگ جنسیت نمی‌تواند به خود بگیرد که این مهم در عمومیت خطاب‌های دینی در باب فریضه امر به معروف و نهی از منکر آشکارا دیده می‌شود.

الگوی رفتاری پیامبراعظم در تبیین تکلیف مداری زن و مرد در امور مشترک ناظر به هویت انسانی، حضور همگان در عرصه سیاسی را ایجاب می‌نمود و گرچه در زمینه حضور زنان رعایت ضوابط و حدودی به لحاظ حفظ شأن و مقام انسانی آنان مورد تأکید بود، اما این مسأله تغییری در اصل موضوع حضور ایجاد نمی‌کرد. عملیاتی شدن آموزه‌های نبوی در حفظ کرامت و شأن والای انسانی زن در عین حضور و بطلان ابدی ادعای محدود نمودن زن در نگاه اسلام به عرصه خصوصی را باید در رفتار سیاسی- اجتماعی دخت نبوت حضرت فاطمه زهرا(س)، به نظاره نشست.

فاطمه زهرا علیهاالسلام، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه می‏آموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه می‏کند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی می‏باشد. سنت فاطمی به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری می‏یابد تا آن جا که فراترازجنسیت، ناظر به هویت انسانی زن است. در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد و در تجربه برونیش نیز در دوره‏های گوناگون، برای پدر، مادری می‏کند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی می‏کند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه می‏باشد، به جنگ می‏رود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت می‏ورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان، را نمی‏پذیرد، دوستی دوستان را پاس می‏دارد و امام و رهبر می‏پروراند و بدینگونه، برای «زن الگو» با این تجربه‏ها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری می‏یابد و اجمال‌های بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل می‏آورد.

فهرست منابع

× قرآن کریم

× آوای کوثر؛ خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.

× ابن ابی ‏الحدید، «شرح نهج البلاغه»، ترجمه و شرح محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1385ق.

× اخطب ابی بکر خوارزمی: «المناقب»، نجف اشرف، المطبعة الحیدریه، 1385 ق.

× اربلی، علی بن عیسی: «کشف الغمّه»، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، 1381ق.

× امینی، ابراهیم: «بانوی نمونه اسلام فاطمه زهرا علیها السلام»، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1349.

× بخاری، محمّد بن اسماعیل: «صحیح البخاری»،استانبول،دارالدعوه،1414ق.

× جوادی آملی، عبدالله: «زن در آینه جلال و جمال»، تهران، مرکزنشرفرهنگی رجاء، 1369.

× حسینی زنجانی، سیدعزالدین: «شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام»، تهران، امیرکبیر، 1365.

× دشتی، محمّد: «تحلیل و بررسی حوادث ناگوار زندگانی حضرت زهرا علیهاالسلام»، قم، نشر امام علی علیه‏السلام، 1378.

× دین‏پرور، سیدجمال‏الدین: «فاطمه بر کرسی رهبری»، تهران، روزبه، 1355.

× دینوری، ابن قتیبه: «الامامة والسیاسة»، ترجمه ناصر طباطبائی، تهران، ققنوس،1380.

× سپهر، میرزا محمدتقی: «ناسخ التواریخ»، تهران، اسلامیه، 1363.

× سعید، حسن: «پیام فاطمه علیهاالسلام»، تهران، مدرسه چهل ستون، 1350.

× سیوطی، جلال‏الدین: «تاریخ الخلفاء»، تحقیق محیی‏الدین عبدالحمید، تهران، الحوراء، 1382.

× شوشتری، قاضی نور الله: «احقاق الحق»، تعلیقات شهاب الدین مرعشی نجفی، قم، مکتبه آیه ا...مرعشی نجفی،1403ق.

× شهیدی، سید جعفر: «زندگانی فاطمه زهرا علیها السلام»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ دهم، 1365.

× شهیدی، سیدجعفر: «زندگانی تأثیر انگیز فاطمه دختر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله»، تهران، حافظ، بی‏تا.

× صدر، محمّد باقر: «فدک در تاریخ»، ترجمه محمود عابدی، تهران، روزبه، 1360.

× طبری، محمّد بن جریر: «دلائل الامامه»، بیروت، الدراسات الاسلامیه، 1413ق.

× علم الهدی، سید احمد: «اشک‏های فاطمه علیهاالسلام؛ پشتوانه علی علیه‏السلام»، تهران، صدر، 1369.

× قاضی، نعمت‏اللّه: «اسرار سیاسی اسلام و بررسی زندگی زهرای بتول و فرزندانش»، تهران، پیروز، 1349.

× قشیری نیشابوری، ابوالحسن، مسلم: «صحیح مسلم»، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، بیروت، مؤسسه عزّالدین، 1407 ق.

× قمی، شیخ عبّاس: «رنج‏ها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام»، ترجمه محمدی اشتهاردی، قم، ناصر، 1369.

× مجلسی، محمد باقر: «بحارالانوار»، ترجمه محمد جواد نجفی، تهران، اسلامیه، 1354.

× المغازلی، علی بن محمّد: «مناقب آل ابی‏طالب»، ترجمه شهاب الدین مرعشی نجفی، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1394ق.

× مکارم شیرازی، ناصر: «زندگانی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام»، تهران، میقات، 1366.

× مکارم شیرازی، ناصر: «حضرت زهرا علیهاالسلام و ماجرای غم‏انگیز فدک»، مشهد، انجمن محبّان فاطمه، 1365.

× هندی، علاءالدین: «کنزالعمّال»، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409ق.

× کارل، الکسیس: «انسان موجود ناشناخته»،ترجمه عنایت، تهران، شهریار، چ ششم، 1354.

________________________________________

* - دکترای علوم سیاسی و عضوهیات علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه هنر اصفهان