اعجازقرآن
ادامه مطلب: اعجازقرآنلعن درزیارت عاشورا
آيا در ميان خاندان بنياميه، هيچ مسلماني وجود نداشته است كه همگي مستحق لعن و نفرين شدهاند؟
جواب اجمالي:
اولاً: لعن بنياميه تنها در زيارت عاشورا نيست بلكه در قرآن و و احاديث شيعه و سني آمده است.
ثانياً: مراد از بنياميه كساني هستند كه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) به مخالفت پرداختهاند و اغلب بنياميه اينگونه بودند. ولي تعدادي از آنها مثل خالد بن سعيد بن العاص و محمد بن ابيحذيفه از بنياميه محسوب نميشوند بلكه از پيروان امام علي و محبيّن آن حضرت بودند.
جواب تفصيلي
ادامه مطلب: لعن درزیارت عاشورابررسی اسناد زیارت عاشورا
استحباب خواندن زيارت عاشورا ، از مسائلي است كه تمامي علماي شيعه در طول تاريخ بر آن اتفاق داشته و حتي و بر خواندن روزانه آن اصرار نمودهاند كه اين بهترين شاهد و دليل بر صحت إسناد آن به معصوم عليه السلام است .
ادامه مطلب: بررسی اسناد زیارت عاشورا
شبهات زیارت عاشورا
پاسخ به برخی شبهات واردشده به زیارت عاشورا
………………………………………………………………………..
بررسی برخی شبهات پیرامون سند زیارت عاشورا و ثواب خواندن آن
تنها روایتی که اثبات میکند زیارت عاشورا حدیث قدسی است، روایت امام صادق(ع) است که معتبرترین سند زیارت عاشوراست و سند آن به خداوند تبارک و تعالی متصل میشود.
- درباره زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) روایات فراوانى وجود دارد و درباره زیارت عاشوراى معروف، احادیث متعددى از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده اما در عین حال شبهاتی نیز در این حوزه درباره معتبرترین زیارت عاشورا و مسائل دیگر درباره آن مطرح شده است.
حجتالاسلام جعفریپوردرباره این موضوع می گویند:کسی که امروز در مسیر امام حسین(ع) و عمل به زیارت عاشورا است، عیناً تمام ثوابهایی را که در سال 61 هجری حبیب بن مظاهر، سعید بن عبدالله حنفی و .. به دست آوردند، دارا خواهد بود، اگر امروز انسان یار امام زمانش(عج) باشد، مطمئن باشد که در آن زمان هم یار سیدالشهدا(ع) بوده و این به سبب تبعیت از امام معصوم(ع) است.
تفاوت در نقل دو کتاب عامل ایجاد شبهه پیرامون سند زیارت عاشورا
* مهمترین شبههای که درباره سند زیارت عاشورا مطرح است، چیست؟
-در بحث زیارت عاشورا دو شبهه سندی وجود دارد، شبهه اول درباره نقل شیخ طوسی در کتاب «مصباحالمتحجد» است، زیارت عاشورا دارای چهار سند است که یک سند در کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد بن قولویه قمی و سه سند دیگر در کتاب «مصباح المتحجد» نوشته شیخ طوسی است.
سند کتاب «کامل الزیارات» به علقمه بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) میرسد که امام باقر(ع) زیارت عاشورا را بدون دعای بعد از آن، به علقمه آموزش میدهند و فضائل زیارت را مطرح میکنند، سه سند دیگر در کتاب «مصباح» شیخ طوسی این چنین است که صالح بن عقبه و سیف بن عمیرة از علقمه بن محمد حضرمی و او هم از امام باقر(ع) نقل کرده است که تفاوت نقل کتاب کامل الزیارت با کتاب مصباح شیخ طوسی باعث شده است که شبهات پیرامون سند زیارت عاشورا مطرح شود.
فراز آخر زیارت عاشورا در دو کتاب «مصباح» و «کامل الزیارات»
همچنین آن چیزی که باعث شده برخی افراد به سند زیارت عاشورا در کتاب مصباح اشکال بگیرند، یعنی همان زیارتی که در کتاب «مفاتیح الجنان» محدث قمی نقل کرده و مردم آن را میخوانند، فراز آخر زیارت عاشورا است «اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ...» چون این فراز با کتاب کامل الزیارات تفاوت دارد، در حالی که تفاوت متن دو حدیث تا این مقدار در روایات معمولی است.
نقل شیخ طوسی از زیارت عاشورا معتبرتر است
*در نهایت از نظر سند کدام معتبرتر است؟
-آنچه مهم است اینکه ما مطمئن هستیم نقل شیخ طوسی معتبرتر از کامل الزیارات است، چرا که بعد از آنکه زیارت عاشورا را مرحوم شیخ طوسی نقل میکند، «سیف بن عمیره» میگوید که همراه «صفوان» به نجف اشرف رفته بودیم از «صفوان بن مهران جمال» سؤال کردیم که این دعایی که شما بعد از زیارت عاشورا خواندید را علقمه از امام باقر(ع) برای ما نقل نکرده بود، صفوان در جواب سیف گفت: ما به همراه امام صادق(ع) نجف اشرف آمدیم ، حضرت ابتدا زیارت ششم امیرالمؤمنین(ع) را برای ما خواندند و بعد شش رکعت نماز به جا آورند، سپس پشت به قبله رو به کربلا نشستند و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام و دو رکعت نماز بعدش خواندند و بعد دعای «یا الله و یا الله...» را خواندند که همان دعای معروف به علقمه است که اشتباهاً مردم میگویند دعای علقمه و در واقع همان دعای صفوان است.
پس ما به این نتیجه میرسیم که نقل شیخ طوسی با توجه به روایات امام صادق(ع) معتبرتر است.
سیف بن عمیره گفت: علقمه برای ما همان چیزی را نقل کرد که اکنون تو از امام صادق(ع) نقل کردی، برخلاف اینکه فقط دعای بعد از آن نبود و مرحوم شیخ طوسی هم زیارت عاشورایی را نقل میکند که دارای لعن اشخاص به صورت رمزی در آخر آن است. «اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی....»، تنهاترین زیارت و منحصر به فردترین زیارتی که در آن تا این مقدار لعن اشخاص آمده است، به علاوه لعن شخصیت که در این زیارت فراوان است و از همین جهت است که این زیارت را بسیاری از علما و عرفا جزو اعمال روزانه خود قرار داده بودند، مانند آیتالله بهجت، مرحوم قاضی طباطبایی و... زیرا مهمتر از تولی تبری است و تبری در زیارت عاشورا فراوان است.
برخی اسناد بر قدسی بودن زیارت عاشورا تأکید دارند
*این درست است که بر اساس اسناد، سند زیارت عاشورا به خداوند باز میگردد؟
-محدث نوری میگوید: در فضیلت زیارت عاشورا همین مقدار بس که از سنخ زیارتهای دیگر نیست، چرا که فرموده خود خداوند تبارک و تعالی است.
نکته جالب اینجاست که بدانیم تنها روایتی که اثبات میکند زیارت عاشورا حدیث قدسی است، همین روایت امام صادق(ع) است که معتبرترین سند زیارت عاشوراست.
سند زیارت عاشورا طبق نقل شیخ طوسی به خداوند تبارک و تعالی متصل میشود و تنها زیارتی است که سروده آن خود خداوند تبارک و تعالی است، با این وجود تا زمان امام باقر(ع) و صادق(ع) فضا مهیا نبوده که بعد از شهادت امام حسین(ع) این زیارت مطرح شود؛ یعنی امام سجاد(ع) که در زمان حکومت بنی امیه و مروان در تنگنا بودند، نتوانستند این زیارت را مطرح کنند، لذا زمان امام باقر(ع) به بعد این زیارت مطرح میشود.
امام صادق(ع) به صفوان فرمودند: من ضامنم برای تو تمام این ثوابها (ثوابهای مذکور) را همانگونه که پدرم امام باقر(ع) و جدم سیدالساجدین و سید الشهدا(ع) و عموی بزرگوارم امام مجتبی(ع) و جدم امیرالمؤمنین(ع)و رسول خدا(ص)، جبرئیل و خود خدا ضمانت کرده و فرموده: هر کس این عمل (زیارت امیرمؤمنان و زیارت عاشورا و دعای بعدش) را به جا آورد حاجتش را برآورده میکنم و شفاعتش را در روز قیامت میپذیرم و...
بعد امام صادق(ع) توصیه کردند که هر گاه حاجت داشتید این زیارت را بخوانید که فهمیده میشود زیارت مخصوص روز عاشورا نیست و امام باقر(ع) به علقمه فرمود: اگر میتوانی هر روز این عمل را انجام دهی انجام بده که برای تو تمام این ثوابها خواهد بود.
*درباره روایت امام صادق(ع) از زیارت عاشورا در نجف اشرف و بالای سر امیرالمؤمنین بگویید؟
-امام صادق(ع) فرمود: هنگامی سر امام حسین را از کوفه به شام فرستادند و یزید سر را برای عبیدالله پس فرستاد، در بین راه یکی از شیعیان سر را ربود و آمد بالای سر امیرالمؤمنین دفن کرد، ابن بطوطه در سفرنامه خود بیان میکند که هنگامی که به مرقد امام علی(ع) نگاه کردم، صورت چهار قبر را دیدم، حضرت آدم(ع)، نوح(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و یک سنگ قرمز رنگی که مشهور به محل دفن سر سیدالشهدا(ع) بود.
ثوابهای زیارت عاشورا
*چه ثوابهای درباره زیارت عاشورا در روایات نقل شده است؟
-درباره بحث ثوابهای زیارت عاشورا محدث امام صادق(ع) فرمود: برای او خواهد بود شفاعت از هر کس که دوست داشته باشد یا اینکه حاجتش برآورده شود، هر چند هم بالا باشد یا امام باقر(ع) فرمود: ثواب دو میلیون حج و دو میلیون عمره مقبوله و دو میلیون غزوه که با پیامبر اکرم(ص) انجام داده باشد، در روز عاشورا اگر میتوانید به یک مکان بلندی برو و نزدیک ظهر هنگامیکه روز بالا آمده به سمت کربلای معلی رفته و آداب را بجا بیاور.
اگر یار امام زمانمان بودیم آن زمان هم یار سیدالشهدا بودهایم
*این ثوابهای زیاد چگونه قابل جمع است برای یک عمل عبادی! مثل زیارت عاشورا که شاید سختی هم نسبت به اعمال دیگر نباید داشته باشد، در حالی که یک حج توأم با سختی است؟
-ما تنها برای زیارت عاشورا این ثوابها را نداریم، بلکه برای نماز جماعت و گریه بر امام حسین(ع) هم ثواب فراوان نقل شده است که در حدیث معتبر کامل الزیارات آمده است که هر کس بگرید یا بگریاند یا خود را به حالت گریه امام حسین(ع) درآورد، بهشت بر او واجب میشود و بر خدا لازم میشود که او را وارد بهشت کند، این به سبب حرکت عظیم سیدالشهدا(ع) است، یعنی اگر کسی عمق فرهنگ عاشورا و عظمت عمل امام حسین (ع) در روز عاشورا را بفهمد و هضم کند که اگر قیام امام حسین(ع) نبود، اسلام مطابق مکتب اهل بیت امروز وجود نداشت در مییابد و این ثوابها برای تشویق بر نگهداری و محافظت از این فرهنگ نبود باید تعجب میکردیم.
لذا کسی که امروز در مسیر امام حسین(ع) و عمل به زیارت عاشورا است، عیناً تمام ثوابهایی را که در سال 61 هجری حبیب بن مظاهر، سعید بن عبدالله حنفی و .. به دست آوردند، دارا خواهد بود، اگر امروز انسان یار امام زمانش(عج) باشد، مطمئن باشد که در آن زمان هم یار سیدالشهدا(ع) بوده و این به سبب تبعیت از امام معصوم(ع) است.
اشخاص لعن شده در زیارت عاشورا در روز قیامت مورد لعن خدا هستند
*اشاره داشتید که در زیارت عاشورا لعن اشخاص مطرح شده است، چه دلیلی برای طرح این موضوع بوده است؟
- زیارت عاشورا مشتمل بر لعن شخص و شخصیت است، یک وقت شخصیت لعن شده «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ....»، یک وقت هم لعن شخص مطرح است مانند ابوسفیان، معاویه، یزید بن معاویه و ...، این گونه نیست پرونده اشخاص بسته شده باشد، بلکه آنان تا روز قیامت مورد لعن خدا هستند و از هرگونه رحمت دور هستند و در عالم برزخ در عذاب به سر میبرند، همچنین اگر لعن شخص نباشد؛ تاریخ تحریف میشود و اگر لعن کنار برود نسل صد سال آینده ظالمان را فراموش میکند و تاریخ عاشورا دیگر معنا نخواهد داشت، باید توجه داشت که این سیاست خداوند در زیارت عاشورا است که لعن شخص و شخصیت را با هم مطرح میکند، البته با گفتن این لعنها یک برائت شخصیه نیز در دل خواننده زیارت عاشورا نسبت به کسانی که ظلم کردند ایجاد میشود.
پاسخ به شبهات 2
گل واژه هایی از نبی اعظم به اباذز
ای ابــاذر! از این که کاری را بــه آینده موکول کنی بپرهیز. تو امروز، در مقابل امروزت هســتی، از آینده چه خبر داری؟ اگر فردایی داشتی، برای فردایت چنان باش که برای امروزت بودی؛ و اگر به فردا نرسیدی، بر کوتاهی و قصور امروز، اندوه نخواهی داشت.
ای اباذر! چه بســا کســانی که به اســتقبال روزی می شــتابند و در انتظار فردایی هســتند، ولی هرگز به آن نمی رســند. اگر به اجل و سرنوشــت آن بیندیشی، آرزوهای دور و دراز و مغرور شدن به آن ها را دشمن خواهی دانست.
ای اباذر! قبل از بیمار شدن، از سلامتی ات بهره برداری کن؛ و قبل از مرگ، از حیات خود؛ چرا که نمی دانی نام و نشان تو در فردا چیست.
ای اباذر! بپرهیز از این کــه مرگ، در حال لغزش و خطا تو را دریابد؛ که دیگر نه امکان بازگشتی هست و نه پوزش پذیرفته می شــود؛ و نه تو را برای آنچه به جا آورده ای می ستایند و نه اشــتغالاتت، عذری به حساب می آید.
ای اباذر! چون چیزی از تو بپرســند که ندانی، بگو: «نمی دانم»، تا از عواقب آن آســوده باشــی و به آنچه ندانی فتوی مده، تا از عذاب قیامت برهی.
ای اباذر! تو، در گذشــت شــب و روز، در حالی به سر می بری که اجل ها کم می شود؛ کارها دقیقا محفوظ است؛ مرگ هم ناگهان می رسد. هر زارع و کشت کاری، آن چه را کاشته درو می کند؛ هرکس به هرچیزی برسد، خداوند به او عطا کرده؛ و هرکه از گزند و شــر محفوظ مانده، خداوند نگهبانش بوده است.
ای ابــاذر! پرهیزکاران، ســروران اند و فقها، رهبران هستند. همنشینی با اهل تقوا و فقه، سبب فزونی دانش و دین اســت. مؤمن، گناهش را همچــون صخره ای سنگین می بیند که می ترسد بر سرش بیفتد و کافر، گناه خود را همچون مگسی می بیند که بر بینی اش می گذرد.
ای اباذر! هر که عملش با گفته اش یکی باشد، نصیب و بهره خویش را برگیرد و هر که عملش خلاف سخنش باشد، به خود ستم روا داشته است.
ای ابــاذر! کاری را که به تو ارتباطی ندارد رها کن؛ و جز به آنچه تو را سود بخشد سخن مگو؛ و زبانت را نگه دار، چنان که زر و سیمت را حفاظت می کنی.
ای اباذر! خداوند روشــنی چشــم مرا در نماز قرار داده و نماز را چنان محبوب من ساخته که غذای لذیذ را برای گرسنه و آب گوارا را در کام تشنه؛ اما گرسنه از غذا سیر شود، ولی من از نماز هرگز سیر نمی شوم.
ای اباذر! هر که در شبانه روز غیر از نمازهای واجب، رکعت نماز مستحب گزارد، خانه ای در بهشت حق 12 واجب اوست.
ای اباذر! هیــچ مؤمنی به نماز نایســتد مگر آن که خوبی هــا و اجرها بیــن او تا عرش پراکنده شــود و فرشته ای بر او گماشته شــود که بگوید: ای پسر آدم! اگر بدانی که چه اجری برای تو هست از طرف آن که با او در نماز مناجات می کنی، هرگز از نماز رو نگردانی.
ای اباذر! خوشــا به حال پرچمداران در قیامت که آن را برداشــته بر مردم به سوی بهشت پیشی می گیرند، آن ها کســانی اند که در سحر و غیر سحر به سوی مساجد می شتابند.
همکار گرامی با سلام در متن ذیل کوشیده ایم تا متن چند پرسش و پاسخ پرتکرار را در اختیار شما بگذاریم امید است مورد استفاده قرار گیرد:
چند پرسش
پرسش:
آيا امام زمان (عج)داراي همسر و اولاد مي باشند؟
پاسخ:
در مورد اين كه، امام زمان (عج)داراي همسر و فرزنداني هستند يا نه؟ دليل قطعي بر وجود يا عدم آن نداريم و بين علما اختلاف است و هر كدام براي اثبات مدعاي خود و ردّ ادله ديگري، تلاش نمودهاند. كساني كه قائل هستند براي حضرت همسر و فرزنداني است ادله اي دارند كه عبارتند از:
۱- قواعد كلي
:احكام كلي شريعت محمدي ( صلي الله عليه و آله و سلّم ) اقتضا دارد كه امام زمان (عج) نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم(ع)، تشكيل خانواده داده و از سنت جدّ بزرگوارش پيروي نمايد. مرحوم «محدث نوري» ميفرمايد:«(امام زمان (عج)) چگونه ترك خواهند نمود چنين سنت عظيمه جدّ بزرگوار خود را، با آن همه ترغيب و تشويق، كه در فعل آن، و تهديد و تخويف كه در ترك آن شده است. سزاوارترين امّت در گرفتن سنت پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلّم ) امام هر عصر است و تاكنون كسي ترك آن را از خصايص آن جناب نشمرده است»(1) . علماي ديگر، نيز به اين مطلب اشاره نمودهاند(2). بنابراين، طبق قواعد كلي بايد حضرت(ع)، داراي همسر و فرزنداني باشد.
۲-روايات
در رابطه با همسر يا همسران امام زمان (عج) تنها يك روايت به دست ما رسيده است كه مرحوم «كفعمي» در كتاب شريف «مصباح» نقل كرده است،(3) امّا درباره اولاد آن حضرت روايات زيادي نقل شده است كه مرحوم مجلسي در كتاب «بحارالانوار» بابي را به اولاد حضرت مهدي(ع) اختصاص داده است(4) . مرحوم شيخ حر عاملي نيز در كتاب «الايقاظ من الهجعة» از صفحه «392 تا 405» بابي را به بحث از دولت فرزندان مهدي ( عليه السّلام ) اختصاص داده است.
امام صادق ( عليه السّلام ) ميفرمايد: «براي صاحب اين امر، دو غيبت است، يكي از آنها به قدري طولاني ميشود كه برخي مردم ميگويند: وفات كرده و برخي ميگويند: كشته شده، و برخي ميگويند: آمده و رفته است. جز تعدادي اندك از شيعيان،كسي بر باور خود استوار نميماند. و كسي از اقامتگاه او مطلع نميشود، حتي فرزندان او جايگاه او را نميدانند، به جز كسي كه متصدي امور اوست.»(5) در روايت ديگر از امام صادق ( عليه السّلام) آمده است كه ميفرمايد: « گويا نزول قائم را با اهل و عيالش، در مسجد سهله ميبينم».(6) چنانكه ملاحظه كرديد روايات متعددي وارد شده است كه امام زمان (عج) داراي همسر و اولاد ميباشد.
۳-دعاها
علاوه بر روايات و قواعد كلي، برخي دعاها نيز كه از معصومين ( عليهم السّلام ) صادر شده، دلالت دارند بر اينكه براي حضرت اهل و عيال و فرزنداني است و در حق آنها دعا شده است. در اين دعاها تعبير «وُلد»، «ذرّيه»، «اهلبيت»، «آلبيت» به كار رفته، كه همه اينها وجود فرزندان و همسر را براي آن حضرت اثبات ميكند. ما به اختصار به دو دعا اشاره ميكنيم:
الف:در دعايي كه به هنگام وداع سرداب مقدّس وارد شده، چنين امده است: «و صلّ علي وليّكَ و وُلاتِ عهدك و الائمةِ مِن وُلده(7) درود و سلام خود را به ولي امرت و اولياي هم پيمانت و پيشوايان از فرزندانش بفرست.
ب: دعايي را كه امام رضا ( عليه السّلام ) تعليم فرموده كه در عصر غيبت خوانده شود چنين است: «اللهم اعطه في نفسه و اهله و ولده و ذُرّيّته و اُمّته و جميع رعيّته...»(8) «بار خدايا! به او درباره خودش و اهلش و فرزندانش و امتش و همه رعيتش عطا بفرما.(9)
امّا كساني كه قائل به عدم وجود همسر و فرزندان براي امام زمان (عج) هستند (مانند: شيخ مفيد، طبرسي، بياضي،...) تمام ادله و سند احاديث و اسناد دعاها را ضعيف و غيرموثق و غير قابل اعتنا ميدانند(10). آنها نيز در مقابل اين روايات يك روايت كه مدعاي انان را اثبات ميكند آورده اند: آن روايت اين است كه: «علي بن حمزه به امام رضا ( عليه السّلام ) عرض كرد: كه از پدرانت روايت كرده ايم كه امام از دنيا نميرود تا اينكه فرزندش را ببيند. حضرت فرمود: آيا در حديث روايت كرديد: الا القائم،به جز قائم؟ عرض كردم، بلي».(11) ولي بزرگان شيعه، مانند محدث نوري،(12) و شيخ طوسي،(13) و... اين روايت را با اين بيان كه امام زمان (عج) مانند سايرائمه(ع)، پسر امام ندارد ، نه آنكه اصلاً پسر ندارد،تفسير كرده اند.
علاوه بر مطالب فوق، شبهات ديگري نيز پيش ميآيد، مانند: اگر داشتن عمر طولاني، اختصاص به امام زمان (عج) دارد. آيا همسر امام (عج) از اين عمر طولاني بهرهمند است؟ يا اينكه حضرت داراي همسران متعدد است؟ فرزندان آن حضرت در كجا زندگي ميكنند؟... همه اين شبهات سبب ميشود، انسان به داشتن فرزند و همسر براي امام زمان(ع) با ترديد نگاه كند. در نتيجه، با وجود اينكه، هر دو گروه براي خود دليلهايي آورده اند، باز هم نميتوان به وجود يا عدم وجود همسر و اولاد براي امام زمان (عج) قطع و يقين پيدا كرد آنچه مهم است وجود مقدس آن حضرت است كه همچون، خورشيد در پشت ابرها مي درخشد و مردم از نعمت انوارش بهره مند مي شوند.
پاورقی:
۱-ميرزا حسين نوري،نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، ج1، ص 224.
۲-نهاوندي، العبقري الحسان، ج 2، ص 134.
۳-میر زا حسین نوری، همان، ص 225.
۴- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، دوم ، 1403 ق، ج 53، ص 149ـ145.
۵-محمد باقر مجلسي، همان، ج 53، ص ۱۴۸
۶- میرزا حسین نوری،همان، ص 225.
۷-محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص 228.
۸- محمد باقر مجلسی، همان، ج 95، ص 332.
۹-ر.ك: حبيبالله طاهري، سيماي آفتاب، قم،انتشارات مشهدي، اول ، 1378، ص 498ـ494.
۱۰-جعفر مرتضی عاملی، جزيرة الخضراء، ترجمه:محمد سپهري،قم، انتشارات دفتر تبليغات، دوم، 1374، ص ۲۲۵ـ217.
۱۱-طوسي،الغیبه، قم، معارف اسلامي، دوم ، 1417 ق، ص 134.
۱۲-میرزا حسین نوری، نجم الثاقب، ص 226.
۱۳-طوسي،همان، ص 137.
پرسش:
در پذيرش دين خداي متعال در آية كريمة لا اكراه في الدين به انسانها اختيار داده است، چرا اين اختيار در خارج شدن از دين وجود ندارد و فرد مرتد محسوب ميشود؟
پاسخ:
تبيين رابطه ميان بحث ارتداد و آزادي عقيده از ديرباز مورد توجه انديشمندان، در حوزهي كلام اسلامي بوده است، اما امروزه با مطرح شدن مقولات و مفاهيم نويني همچون حقوق بشر، اهميتي دو چندان پيدا كرده است. موضوع مذكور از زواياي مختلف قابل بحث و بررسي است. از جمله درباره علت و چرايي عدم جواز خروج از دين و نيز رابطة حكم ارتداد با آزادي و بالاخره بحث دربارة مجازات وضع شده از ناحيه شرع براي شخص مرتد.
در اين پاسخ مختصر ميكوشيم با ذكر مقدماتي پاسخگوي مباحث مطرح شده باشيم.
الف. تبيين پرسش:
همان گونه كه عرض شد سؤال مذكور با همين شكل و صورت اش از جمله پرسشهاي مطرح در سالهاي اخير است كه با تبيينهاي مختلف در عرصه مطبوعات مورد توجه قرار گرفته است، از باب نمونه به يك مورد آن اشاره ميكنيم: مجلة كيان در يكي از شمارههاي خود مينويسد: «به راستي اگر بشر در انتخاب دين آزاد است و هيچ اكراه و فشاري قابل قبول نيست، چگونه ميتوان در استمرار آن كسي را مجبور كرد؟ زيرا ملاك در هر دو يك حقيقت است و آن عدم قابليت اجبار در عقيده است. اگر اين اصل را بپذيريم تفاوتي در شروع واستمرار آن نخواهد بود، پس انسان در گزينش هر آييني آزاد و رها ميباشد.(1)
به عبارتي ديگر، آزادي عقيده متضمن چند آزادي است:
الف. آزادي براي نفي هرگونه عقيده.
ب. آزادي براي پذيرش هر گونه عقيده.
ج. آزادي براي تغيير هر عقيده به عقيده ديگر.
ايجاد محدوديت در هر يك از اين موارد سه گانه، آزادي عقيده را با دشواري رو به رو ميسازد و چون ورود به اسلام، مجاز، ولي خروج از آن ممنوع و تحت عنوان «ارتداد» قابل پيگرد و مجازات است، از اين رو، اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه ميتوان گفت كه در اسلام آزادي عقيده به شكل كامل، حمايت و تأييد شده است؟:
ممنوعيت خروج از دين، مختص اسلام نيست و برخي حقوقدانان بر اين باورند كه در همه اديان جرم شمرده ميشود:
در متون مقدس مسيحيت نيز از قتل كساني كه دين را رها كنند، فراوان سخن به ميان آمده است. بايد توجه داشت كه این آیه ناظر به بحث پذيرش دين است و ارتباطي با بحث خروج از دين ندارد. اين آيه حاكي از يك واقعيت دروني بشري است و آن اين كه پذيرش هيچ اعتقادي از راه جبر به دست نميآيد، چرا كه پذيرش از مقولة امور قلبي است كه تنها از رهگذر دل دادگي و اختيار به دست ميآيد و حتي اظهار زباني كاشف از اعتقاد قلبي نميكند، پس همان گونه كه در پرسش نيز اشاره شده آية مذكور ناظر به بحث پذيرش دين است نه خروج از آن، امّا بايد ديد حكمت محدوديتهاي وضع شده توسط دين براي خروج از آن چيست؟.
در اين گفتار ميكوشيم حكمتهاي مختلفي كه توسط برخي انديشمندان اسلامي ارايه شده است را ذكر كنيم
حكمت ممنوعيت خروج از دين و وضع مجازات بر آن
بايد بدانيم كه از آن جايي كه آگاهي انسانها به اسرار احكام به جز موارد ذكر شده در آيات و روايات كامل نيست،لذا آن چه كه گاه علت ناميده ميشود بيشتر جنبه حكمت داشته و در همين حد از اعتبار است و وقتي فلسفة حكم، در متون ديني بيان ميشود، نبايد آن را ضرورتاً علت تلقي كرده و حكم را تنها داير مدار آن دانست. بلكه چه بسا ممكن است اين فلسفه در حد حكمت تشريع باشد. اينك به حكمتهاي ممنوعيت خروج از دين و در نتيجه وضع مجازات بر آن ميپردازيم.
۱. آثار و تبعات سياسي:
در همه نظامهاي سياسي، اقدام براي براندازي جرم است. و چون در نظام سياسي اسلام عقيده ديني پايه و اساس آن را تشكيل ميدهد، از اين رو ارتداد اقدام براي براندازي تلقي ميگردد. در حقيقت، همه نظامهاي حقوقي و از آن جمله اسلام، اتفاق نظردارند كه براندازي اقدامي مجرمانه و قابل تعقيب و مجازات است و آن چه بين اسلام و قوانين امروزي تفاوت ميكند تحليلشان از موضوع ارتداد است كه از نظر فقه اسلامي، مصداق براندازي شمرده ميشود، زيرا مكتب، زير بناي نظام اسلامي است و براي پاسداري از كيان نظام، به ناچار بايد جلوي ارتداد را گرفت. ولي در نظامهاي سياسي ديگر، چون دين نقشي در نظام اجتماعي ندارد و دولت صرفاً بر مبناي قوانين بشري شكل ميگيرد، لذا تغيير عقيده ديني، براندازي به حساب نيامده وضع قانوني ندارد، ولي به هر حال، در آن نظامها هم نسبت به تفكري كه اساس نظم اجتماعي مقبول را تهديد ميكند، چنين حساسيتي وجود دارد و با آن برخورد ميشود. اين پاسخ تا حدودي در كلمات شهيد مطهري ديده ميشود.(5)
۲.آثار و تبعات اجتماعي:
ارتداد، از مصاديق «تعدي به حقوق ديگران» است، زيرا محيط پاك عقيده و ايمان را آلوده ميسازد و از اين نظر جامعه را در معرض تباهي قرار ميدهد، و با توجه به اين كه ايمان و عقيده نقش بنيادين در رفتار و اخلاق انسانها دارد، از اين رو، مرتد نه تنها خود را به شقاوت ميافكند بلكه با آشكار كردن انحراف خويش، ديگران را نيز در معرض سقوط فكري و اخلاقي قرار ميدهد. پس حساسيت اسلام دربارة ارتداد از حساسيت اسلام درباره هويت جامعه اسلامي برميخيزد، زيرا در چنين جامعهاي، اظهار اسلام به معناي التزام به نظمي خاص و پذيرش هويتي ويژه است. از اين رو متقابلا ارتداد نوعي سركشي و عصيان بر عليه هويت عمومي جامعه به شمار ميآيد كه موجب اخلال در آرامش جامعه ميشود و البته شورش برجامعه در دايره خيانت بزرگ قرار ميگيرد.(6)
بايد توجه داشت كه در جهان امروز آزادي مطلق از منظر هيچ مكتبي پذيرفته نيست، امّا بحثها و اختلاف نظرها دربارة قيودي است كه ميتواند اين آزادي مطلق را محدود سازد.
آن چه امروزه در مغرب زمين به عنوان نظرية غالب دربارة حريم آزادي و مؤلفههاي محدوديت آفرين آن ارائه شده، قيد «عدم تجاوز به آزادي ديگران» است، يعني انسان تا جايي آزادي عمل دارد كه به آزادي ديگران و حقوق آنها لطمه وارد نشود.
اگر ما همين را بپذيريم، باز هم برخورد با ارتداد و نشر آن قابل هضم خواهد بود. چرا كه اعلام ارتداد و نشر افكار ملحدانه، جز آلوده سازي فضاي جامعه و تزلزل ايمان افراد و به عبارتي، تعدي به حقوق ديگران كه داشتن فضاي ايماني و اعتقادي سالم است، نخواهد بود.
گو اين كه از منظري ديگر، در اين جا حق الله كه بزرگترين موجود حق دار است، نيز پايمال شده است.
۳.آثار و تبعات فردي:
از آن جايي كه اسلام دين حق و تنها آيين مقبول نزد پروردگار است خروج از آن نتيجهاي جز انحطاط و شقاوت دنيوي و اخروي را در برنخواهد داشت. از اين روست كه اسلام در برابر چنين انحطاط و پسارفتي جبهه گيري كرده و آن را ممنوع ميسازد. آيا ميتوان به ادعاي آزادي عقيده خروج از دايره حق و غوطهور شدن در منجلاب فساد و تباهي و انحطاط را جايز شمرد؟
روشن است كه دو حكمت نخست مبين ممنوعيت ارتداد و بايستگي مجازات مرتد در صورت اعلام و تبليغ افكار الحادي در جامعه مسلمانان، ميباشند. ولي اگر شخص مرتد افكار خود را نشر ندهد، هيچ گاه مستحق مجازات دنيوي نخواهد بود. امّا حكمت سوم بيانگر ممنوعيت اين رويگرداني از آيين حق است كه در اين صورت نيز، ارتداد اگر چه كيفر دنيوي ندارد امّا جايز شمرده نميشود.
نتيجه گيري
: همه اديان، به بريدن از دين و جدا شدن از مسلك، حساسيت دارند و اين ممانعت براي جلوگيري از دفع و خروج به مراتب بيش از تلاش براي جذب و ورود است. زيرا كسي كه مكتبي را ترك كند، عملا دربارة آن، اعلام بياعتباري كرده و صلاحيت آن را براي سعادت بشر مخدوش معرفي مينمايد و در نتيجه، در اطمينان و اراده ديگر مؤمنان به آن آيين نيز خلل به وجود ميآورد. از اين نظر ورود و خروج حكم متفاوتي پيدا ميكند. چنان كه در مقررات نظامي، فرار از جبهه جنگ، جرم تلقي ميشود. حتي اگر براي حضور يافتن در جبهه نبرد، الزامي هم وجود نداشته باشد. و لذا كساني كه آزادانه وارد شدهاند حق خروج آزادانه ندارند. اين امر مانند مسافري است كه با انتخاب سفر هوايي و يا دريايي و شروع آن، بايد مقررات خاص سفر را ملتزم شود و چه بسا تخلف او از مقررات تحميلها و فشارهايي را براي او به وجود آورد.
اساساً ميتوان گفت همه جوامع به نوعي براي خروج از آن چه آن را تمام هويت خود ميدانند سختگيرند مثلاً امروزه مليت معيار هويت مهمي براي جوامع است. تابعيت يك شخص نسبت به يك مليت اجباري نيست، ولي اگر كسي پس از قبول تابعيت آن را انكار كرد و تابعيت ديگري را پذيرفت، مورد نفرت آحاد آن ملت واقع ميشود. و گاه براي آن مجازات هم وضع ميكنند، علت آن هم اين است كه تغيير تابعيت به نوعي توهين به مليت سابق و موجب تضعيف روحيه ملي است.
بر همين قياس آزادي عقيده در بخش تغيير عقيده، داراي ابعاد گوناگون و آثار مختلفي در جامعه است كه هيچ آييني نميتواند درباره آن بيتفاوت باشد، آن چه در دين اسلام موضوع را اهميتي مضاعف ميبخشد، آن است كه دين مبناي هويت جمعي و پيوندهاي اجتماعي مسلمانان است و در روابط خانوادگي، امور مالي، جزايي و غير اينها تأثير مستقيم دارد. در قوانين حقوقي اسلام در زمينه طهارت، ارث، نكاح، طلاق، حدود و قصاص و بسياري ابواب ديگر، پيوسته دين عامل تعيين كننده به حساب ميآيد و در جامعه ديني و حكومت ديني، شهروندي مقولهاي عادي از هويت ديني نيست، به علاوه كه در مديريت جامعه نيز مذهب به عنوان شرط اصلي دولتمردان و نيز سمت دهنده به برنامهها و فعاليتهاي آنان، سهم تعيين كنندهاي دارد. گذشته از آن كه اعتقاد ديني و اسلامي منبع اصلي تربيت و معنويت در مسلمانان شمرده ميشود و اخلاق شاخهاي است كه از عقيده اسلامي ارتزاق ميكند.
بر اين اساس،ارتداد و روي گرداني از اسلام صرفا تغيير عقيده به حساب نميآيد، بلكه در اثر آن همه ابعاد روحي و فكري و همه پيوندهاي اجتماعي و سياسي شخص دچار بحران ميشود و اين دگرگوني عميق با تغيير هيچ عامل ديگري در زندگي از قبيل مليت يا جنسيت قابل مقايسه نيست.
اگر در اين جا عوامل بيروني از جامعه و دولت اسلامي را هم ضميمه كنيم كه با اهداف خاص سياسي و به انگيزه توسعه طلبي و سلطه جويي بر مسلمانان، آنان را به بازگشت از آيين خود ترغيب و تحريك ميكنند، اهميت موضوع افزون شده و چشمپوشي در برابر آن هرگز معقول به نظر نميرسد. البته ممانعت از ارتداد هرگز با ايجاد محدوديت در پژوهشهاي اعتقادي و طرح پرسشهاي فكري و ميدان يافتن گفت و گوهاي ديني تلازم ندارد. زيرا آزادي پژوهش مورد قبول اسلام بوده و در همان عصري كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ بر كيفر مرتدان تأكيد ميورزيدند، زمينه بحث و گفت و گوهاي آزاد را هم براي پژوهشگران فراهم ميآوردند و آنان را از آزادي و امنيت كامل برخوردار ميكردند.
پاورقی:
1. كيان، شماره 49، ص 14.
2. جعفري لنگرودي، محمد جعفر، مبسوط در ترمينولوژي حقوق، ج 1، ص 256.
3. ر.ك: سفر تثنيه، فصل 17، آيه 25. فصل 13، آيه 616، رساله پولس، باب 6.
4. ر.ك: هيكل، محمد حسين، الحكومة الاسلاميه، ص 122.
5. مطهري، مرتضي، يادداشتهاي استاد مطهري، ج 2، ص 316.
6. فضل الله، سيد محمد حسين، آزادي و دموكراسي، مجله علوم سياسي، 1377، ص 114.
پرسش:
من مشغول تحقيق درباره اديان و مذاهبم تا به يكي از انها ايمان بياورم .شما پيروان شيعه اثني عشري معتقديد
:الف) كاملترين نسخه رستگاري در دستان شماست ؟ ب)پيروان اديان ديگر نجسند ج) پيروان اديان ديگر بهره كاملي از حقيقت ندارند، در حاليكه......
اولا:شما تنها سهم اندكي از بندگان خداوند را تشكيل ميدهيد و سخت است باور كنم نظام افرينش به گونه اي سامان يافته كه اين تنها نسخه كامل به گروه اندكي برسد
ثانیا:پيروان اين مذهب در طول تاريخ به واسطه پيروي از اين مذهب درخششي نداشته اند و اينگونه نبوده كه نشان دهند صاحب برترين برنامه زندگي بوده و با انسانهاي ديگر متفاوتند
ثالثا:ميان پيروان اين مذهب تفسيرهاي متعدد و گاه متناقضي از مباني اين مذهب وجود دارد كه به اختلاف نظرهاي جدي انجاميده است ؟
با اين وصف ..... من چگونه بپذيرم كاملترين نسخه رستگاري در دستان كساني است كه فقط اندكي از انسانها را تشكيل ميدهند و در ميان همان اندك هم بسياري به دستورات مذهب عمل نميكنند و باز ميان اندك افراد باقيمانده اختلاف نظر جدي درباره ان مذهب وجود دارد
خواهشمندم خود را به جاي كسي بگذاريد كه مذهب شما را موروثي نپذيرفته و از شما براي گرويدن به تشيع استدلال ميخواهد .
پاسخ:
قبل از بيان هر چيزي ذكر چند نكته ضروري است.
نكته اول: تمام مسلمانان جهان دين اسلام را يك دين كامل و نسخه نجات بخش بشريت مي دانند و به تعبيري نسخه رستگاري توسط آخرين پيامبر خدا براي جهانيان ابلاغ شده است. اوحي اليّ هذا القرآن لانذركم به و من بلغ. لذا از ميان فرق اسلامي تنها شيعه نيست كه معتقد باشد كه نسخه رستگاري در دستان آنهاست.
نكته دوم:اما اين كه پيروان اديان ديگر نجسند يك بحث فقهي است و مجال طرح آن در يك نوشتار كوتاه نيست ولي از باب روشن شدن شما بحث كوتاهي را طرح مي كنيم.
فقهاي اسلام بر اساس آيات قرآن و روايات رسيده از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ معتقدند انكار كسي كه نبوت او با معجزه ثابت شده است تالي فاسد مهمي كه دارد همانا كفر است بدليل اين كه انكار نبوت آن پيامبر انكار خداي متعال است يعني انكار اين است كه خدا چنين رسولي را نفرستاده است. لذا وقتي پيروان اديان ديگر معتقد به نبوت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نباشند در حقيقت انكار آن حضرت را نموده اند و بر آن كافر شده اند و در اسلام نجاسات متعددي مطرح است كه يكي از آنها كفر و انكار نبوت پيامبر اسلام است و به همين خاطر نجاسات آنها يك نجاست ذاتي نيست بلكه به خاطر انكار نبوت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است و نجاست عرضي است.
نكته سوم:حقانيت يا غير حقانيت دين و آئيني دائر مدار قلت و كثرت افراد و مؤمنان به آن نيست و ربطي به نظام آفرينش ندارد اولا به دليل اين كه نظام آفرينش عالم بر اساس حكمت الهي جريان دارد نه بر اساس مقولاتي هم چون كثرت و قلت. ثانياً نظام آفرينش در دعوت به دین نژاد پرستانه عمل نمي كند بلكه معتقد است كه به حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن بايد مردم را به آئين حق دعوت كرد و ثالثا:فرمايش شما يادآور اين فكر زمان انبياء است كه باور كردنش سخت بود كه يك نفر از ميان آنها با سهم يكي به نبوت مبعوث شود. اين كه از ميان خيل مردم يك نفر به نبوت مبعوث شود آيا بايد گفت باور كردنش سخت است كه نظام آفرينش به گونه اي سامان يافته كه تنها يك نفر از ميان آن همه قوم به رسالت مبعوث شود؟ لذا نمي توان اقبال و عدم اقبال به آئيني را متوقف به نظام آفرينش ساخت و كثرت و قلت نمي تواند ملاكي براي تشخيص حقانيت يك دين و مذهبي قلمداد شود.
نكته چهارم:پيروان مذهب شيعه در طول تاريخ به واسطه پيروي از امامان خود آن قدر درخشش داشته و دارند كه انكار آن بسان انكار خورشيد در روز روشن است كه به عنوان نمونه مواردي را ذكر خواهيم كرد بعلاوه نبايد گمان برد كه آئين اسلام و تشيع بسان يك المپيك است كه بايد در تمام رشته ها دنبال مقام و رتبه بود در عين حالي كه انتظار شيعيان از مذهب خود در اين موارد نيست بلكه آنها به دنبال كسب سعادت دنيوي و اخروي خود هستند. و از مذهب خود چنين انتظاري دارند. با اين حال هم درخششهاي زيادي را به ثبت رسانده اند واز این گذشته در طول تاريخ ستم هاي خلفاي بني اميه و بني عباس بر شيعه را فراموش نكنيد كه صفحات تاريخ از آن ستم ها پر است. كساني كه به جرم شيعه علي ـ عليه السلام ـ بودن دار زده شدند و شيعيان علي ـ عليه السلام ـ از حق اولي خود و سهم بيت المال هم ممنوع بودند. گذري كوتاه بر تاريخ تشيع گواه صادقي بر اين مدعا است. هزاران منبري كه دشنام بر امير المؤمنان را جايز ميشمردند و كسي حق نداشت به عنوان شيعه علي(ع) فضائل رسيده از پيامبر را در مورد آن حضرت نقل كند! چرا اينك برخي انتظار دارند حقانيت تشيع را به كثرت پيروان آن گره بزنند.
نكته پنجم: شيعه بدليل تأسي از پيامبر اسلام و عمل به دستورات قرآن در مورد اهل بيت به آنها اقتدا كرده و از كمي ياران خود هراس به دل راه نخواهند داد چرا كه در مسير سعادت تأسي از كساني كه درب شهر پيامبرند نگراني ندارد.
در اين جا به يك نمونه معاصر از درخشش اين مذهب كه به خاطر پيروي از اين آيين به دست آورده اند اشاره اي كوتاه مي نماييم.
مطالعه انقلاب هايي كه در جهان به وقوع پيوسته است و تاريخ به عنوان يك انقلاب و رويداد مهم در عرصه بين الملل به حافظه خود سپرده است اندك و از انگشتان يك دست تجاوز نمي كند كه انقلاب فرانسه و روسيه از همين باب است يكي از انقلاب هاي بزرگي كه تاريخ هم اكنون شاهد جريان آن است و هر روزهم بر تلاطم امواج آن افزوده مي شود
انقلاب بزرگ اسلامي ايران است كه به رهبري يك شخصيت شيعي به وقوع پيوست و طوفاني به راه انداخته است كه با تسخير تمام سنگرهاي كليدي جهان در انتظار برپايي حكومت صالحان بر زمين است و ثمرات مباركي كه از اين انقلاب براي تمام آزادي خواهان رسيده است استقلال و آزادي است و مبارزه با طاغوت هاست و از جمله ثمرات آن شكوفايي علم و دانش در اين سرزمين مقدس است كه فناوري هسته اي و سلول هاي بنيادي و صدها درخشش علمي از ثمرات توليد علم اين كشور شيعي است و جهانيان امروز اين كشور شيعي را به عنوان يك ابر قدرت منطقه اي و تأثير گذار بر جريان هاي سياسي و اسلامي مي شناسند.
در اين جا دلايل نقلي عقلي حقانيت شيعه و اسلام را باز گو مي كنيم و قضاوت را به عهده شما پرسشگر گرامي مي گذاريم و از اطاله كلام عذر ميخواهيم.
دلايل عقلي حقانيت مذهب شيعه
. حكم كلي عقل اين است هر مذهبي كه پيشوايش به پيامبر و منبع وحي نزديك باشد به حق هم نزديك است، قرآن و سنت مي گويند اهل بيت (ع) چنين بوده اند، پس مذهب شيعه كه برگرفته از صميم اسلام و پيامبر و اهلبيت است برحق است.
پاسخ تشريحي:
عقل بطور كلي چنين حكم ميكند كه هر مذهبي كه امام و پيشواي آن از جانب وحي معرفي شده باشد، معصوم و به پيامبر نزديك باشد مؤيد به علم الهي و صالح براي امر امامت باشد. چنين مكتب و مذهبي بر حق است. اين كبري كلي را قرآن كريم و روايات بسياري از منابع اهل سنت و شيعه در مورد مذهب شيعه دوازده امامي تأييد ميكنند: به تعدادي از آيات و رواياتي كه حكم كلي عقل را منطبق بر عقيده شيعه در مورد امامت و پيروي از معصوم و اينكه پيشوايان اين مذهب مورد عنايت خاص الهي و منصوص و معرفي شده از جانب وحي اند اشاره ميشود و منابعي از اهل سنت در پاورقي جهت مطالعه و تحقيق مطلب ذكر ميشود.
۱-اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً(1)۲- يا ايّها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم
...(2) فخر رازي از علماي معروف اهل سنت از اين آيه معصوم بودن اولوالامر را استفاده كرده(3)كه كاملاً صحيح است. اما اينكه اولوالامر معصوم چه كساني هستند قرآن و سنّت ائمه اهل بيت عليهم السلام را معرفي مي كنند. قرآن آياتي متعدد دارد كه شأن نزول و يا مصداق آن ائمه اهل بيت عليهم السلام است. به عنوان مثال: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...(4) كه به تفسير ابن كثير، ج 3، ص 491، شواهد التنزيل: حاكم حسكاني، ج 2، ص 18. المستدرك علي الصحيحين: حاكم نيشابوري، ج 3، ص 148 و... مراجعه فرماييد تا معلوم شود كه امامان اهل بيت معصوم اند.
اما در سنت نيز روايات متعددي وارد شده است به عنوان مثال:
حديث منزلت(5)، حديث اطاعت(6)ميگويند: علي عليه السلام به منزله هارون به موسي نسبت به پيامبرعليه السلام است و اطاعت علي عليه السلام اطاعت از پيامبر و اطاعت از پيامبر اطاعت از خداست كه مضمون آيه شريفه اطاعت را تفسير و بيان ميكند.
روايتي را فخر رازي نقل ميكند كه بهترين شاهد و مؤيد براي حكم عقل است كه بايد از علي عليه السلام پيروي و تبعيت كنيم چون مورد اطمينان و تأييد وحي است. "...فقد ثبت بالتواتر، و من اقتدي في دينه بعلي بن ابيطالب فقد اهتدي و الدليل عليه قوله (ص) اللهم ادر الحق مع علي حيث دار... ومن اتخذ عليّاً اماماً لدينه فقد استمسك بالعروة الوثقي في دينه و نفسه"(7) يعني.... به تواتر ثابت شده که هر كسي در امور دينش به علي بن ابي طالب اقتدا كند هدايت يافته است و دليل اين گفتار حديثي از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: خدايا حق را به دور علي بچرخان هر جا علي عليه السلام بچرخد... و هر كسي كه علي عليه السلام را امام و پيشواي ديني خود قرار دهد به ريسمان محكمي در دين و در نفسش چنگ زده است.
سبط بن الجوزي از ابي سعيد خدري نقل ميكند كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به علي عليه السلام نگاه ميكرد و مي فرمود: اين مرد و شيعيان او در قيامت از نجات يافتگان هستند(8).
آيت الله جعفر سبحاني دو دليل عقلي مي آورند كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم امام و پيشواي مسلمين را معرفي كرده است و حق انتخاب رهبر و پيشوا را به عهده مردم نگذاشته است و مسلم است كه مذهبي بر حق خواهد بود كه از شخصي معرفي شده از ناحيه وحي متابعت و پيروي كند.
عقل بديهي حكم ميكند كه اگر فرد مصلحي با زحمات زياد طرحي و روش جديدي را براي جامعه بشري ابداع كند حتماً براي حفظ و استمرار آن چاره مي انديشد. پيامبر كه از بيان كوچكترين مسايل مربوط به سعادت بشر دريغ نكرده چگونه معقول است در مورد رهبري كه سرنوشت ساز است سكوت كند (و يا اينكه انتخاب را به مردم واگذار كند در حالي كه خودش از همه بهتر به شخص واجد شرايط آگاه است.
خطر سه گانه مثلث دوم، ايران و منافقين به اضافه نظام قبيله ای عرب متعصب به روشني لزوم معرفي و نصّ منصب امامت را اثبات ميكند. لذا بوعلي سينا(9)ميگويد: تعيين جانشين از طريق نص پيامبر بر آن به واقع نزديكتر است چون با تعيين جانشين هر نوع نزاع و اختلاف ريشه كن ميشود.(10)
دلايل نقلي (سنت) برحقانيت مذهب شيعه
روايات و احاديث فراواني در منابع مهم اهل سنت و تشيع داريم كه صريحاً دستور داده اند از امامان اهل بيت عليهم السلام پيروي كنيد و راه نجات را منحصر در پيروي از آنها كرده است به ذكر چند نمونه آنهم از منابع اهل سنت بسنده ميشود.
اول- حديث ثقلين: در منابع متعدد اهل سنت به عباراتِ مختلف وارد شده كه مفاد تمام آنها يكي است و ميگويند نجات و سعادت و نيفتادن در شقاوت و گمراهي در تمسك به قرآن و اهل بيت است. يعني قرآن به تنهايي كافي نيست بلكه مفسر و مبيّن معصومي كه مورد تأييد وحي باشد (قرآن ناطق) لازم است.
قال رسول اللّه صلي الله عليه وآله وسلم: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتي اهل بيتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً وانهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض(11)».
در اينكه مراد از عترت و اهل بيت عليهم السلام علي عليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام و يازده فرزندشان ميباشد جاي شك نيست. در منابع مهم اهل سنت تفسير اهل بيت وارد شده است كه به عنوان نمونه به يك مورد اشاره مي شود.
فخر رازي مي گويد: هنگامي كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم با آن عباي موئين سياه بيرون آمد (براي مباهله) حسن عليه السلام را نيز در آن داخل ساخت و حسين عليه السلام آمد او را نيز داخل ساخت و علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام آمدند سپس فرمود: "انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً" فخر رازي در مورد صحت اين حديث ميگويد: گويا اين حديث مورد اتفاق علماي تفسير و حديث است(12).
ابن حجر هم ميگويد: آيه شريفه "انّما يريد اللّه ليذهب..." را اكثر مفسرين در حق علي عليه السلام و اولادش مي دانند(13).
چنانكه در منابع متعدد اهل سنت از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم روايت شده كه فرمودند: "انّ وصيّيّ و الخليفة من بعدي عليّ بن ابي طالب عليه السلام و بعده سبطاي: الحسن ثم الحسين يتلوه تسعة من صلب الحسين ائمة ابرار... اذا مضي الحسين فابنه عليّ فاذا مضي عليّ فابنه محمد فاذا مضي محمد فابنه جعفر فاذا مضي جعفر فابنه موسي فاذا مضي موسي فابنه علي فاذا مضي علي فابنه محمد ثم ابنه عليّ ثم ابنه الحسن ثم الحجة ابن الحسن فهذه اثنا عشر ائمة عدد نقباء بني اسرائيل"(14)
ابن جوزي شعر معروفي را مي آورد كه در آن اسامي دوازده امام بصراحت آمده است و شعر مذكور برگرفته از احاديث نبوي است(15). همينطور در كتاب ينابيع المودة از اكثر صحاح ستة حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم كه خلفاي بعد از خود را دوازده تن معرفي ميكند را نقل مي كند و بدنبال آن احاديثي را كه به صراحت اسامي دوازده امام مورد قبول شيعه را بيان مي كند آورده است(16).
دوم - قرآن كريم دستور ميدهد كه يا ايّها الذين آمنوا اتقوا اللّه وكونوا مع الصادقين(17)با راستگويان باشید لازمه آن وجود صادقين در هر زماني است(18). حاكم حسكاني(19)احاديثي آورده كه صادقين در آيه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و علي عليه السلام و يا خاندان گرامي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم هستند كه به عنوان نمونه به يك حديث اشاره ميشود: از مالك بن انس از نافع از عبداللّه بن عمر روايت كرده در قول خداي تعالي: "اتقوا اللّه و كونوا..." گفت خداوند تمامي اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را فرمان داده كه از خدا بترسيد. سپس به آنان گفت: با صادقان يعني با پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و اهل بيت گرامي وي باشيد(20).
همراهي با اهل بيت يعني اطاعت و پيروي از آنها مخصوصاً در امور دين و مذهب.
سوم- قرآن كريم در مقام معرفي بهترين اهل عالم مي فرمايد: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية جزاؤهم عند ربّهم جنات عدن من تحتها الانهار خالدين فيها ابداً رضي اللّه عنهم و رضوا عنه(21)احاديث وارده كساني را كه خداوند از آنها راضي است و آنها از خدا راضي اند علي عليه السلام و شيعه او را معرفي مي كنند به عنوان نمونه خوارزمي از علماي اهل سنت در باب آيات نازله در حق علي عليه السلام اين حديث را ذيل آيه فوق از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نقل ميكند... "انت و شيعتك و موعدي و موعدكم الحوض اذا جثت الامم للحساب تدعون غراً محجلين" يعني يا علي مراد از خير البريه در آيه شريفه تو و شيعيان تو اند وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر است در وقتي كه خلايق براي حساب جمع شوند و شما سفيد رويان باشيد.(22)
اين حديث را تعداد زيادي از علماي اهل سنت در كتاب هايشان نقل كرده اند به عنوان نمونه شواهد التنزيل(23)، كفاية الطالب(24)، تذكرة الخواص(25)و... علامه سبط بن جوزي نقل مي كند كه رسول اللّه صلي الله عليه وآله وسلم به علي عليه السلام نگاه مي كرد و مي فرمود: "هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة"(26).
بديهي است كه تا مذهب و امام و رهبر انسان در دنيا به حق و رستگار نباشد، امكان ندارد در آخرت از فائزون باشد.
خلاصه: احاديث و روايات به تبع قرآن مذهب و روش كساني را تأييد ميكند كه از امامان و پيشوايان معرفي شده از جانب وحي پيروي كنند و مذهب شيعه پيرو پيامبر و ائمه اهل بيت هستند. حديث ثقلين، حديثي ذيل آيه "كونوا مع الصادقين"، حديث ذيل آيه خير البرية و صدها حديث ديگراین مطلب را تأييد مي كنند.
سوال:
پيروان همه اديان از آموزههاي ديني و كتاب مقدس خود دفاع ميكنند، زردشتيها، مسيحيها، يهوديها، هم چنين بودايي و هندو و غير اينها، هر يك همانند مسلمانها دين خودشان را حق ميدانند و بقيه را باطل و خرافه ميپندارند، با توجه به اين موضوع به چه دليل ميتوان گفت: تنها اسلام دين حق و مورد رضايت خدا است و ساير اديان باطل است؟ چون اگر گفته مستند به آيات و روايات باشد مورد قبول غيرمسلمان نيست.
حقيقتجوئي و حقطلبي يكي از ويژگيهاي مهم بشريت است. دستيابي به حق معلول عوامل و شرايطي است كه بايد انسان حقطلب همواره درصدد فراهم كردن آن باشد. معيارهايي كه حقانيت دعاوي را اثبات ميكند، بايد شناخت. و ادعاي خود را با آن سنجيد. اسلام به عنوان دين حق و تأمين كننده سعادت و خير حقيقي انسانها، با معيارهاي خردپذيري، جامعيت و كمال، مورد ارزيابي و سنجش قرار گرفته است. و با شاخصههاي مزبور مطابقت دارد و منطقاً از حقانيت برخوردار است. براي اينكه بتوانيم حقانيت دين اسلام را به گونه مختصر به اثبات برسانيم، بحث خود را در محورهاي: خردپذيري گزارهها و آموزههاي دين اسلام، جامعيت دين اسلام و كمال و خاتميت اين دين متمركز ميكنيم.
الف. خردپذيري دين اسلام
آموزههاي هر ديني كه با خرد و عقل همساني داشته باشد، نشانه آن است كه از حقانيت برخوردار است. زيرا عقل و دين هر دو از سوي خداوند متعال به انسان عطا شده است و خداوند كه عالم به نيازهاي او است، عقل و دين را تأمين كننده سعادت و خير حقيقي او قرار داده است و لذا معنا ندارد كه ديني از سوي خداوند تشريع شود و با عقل، كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده است، در تنافي و تعارض باشد. بر اساس حكمت خداوند و قدرت بيپايان او در مييابيم كه آموزه دين حق، همواره بايد با عقل و خرد هماهنگ و همساز باشد.
وقتي آموزههاي دين اسلام در پيش آفتاب عقل قرار ميگيرند، مشخص ميشود كه هيچگونه تعارض و تضادي ميان آنان وجود ندارد.
چنان كه برخي از خاورشناسان معترفاند كه: «اسلام از مطالبي كه با عقل و خرد سالم در ستيز است، كاملاً منزه است. در حالي كه مطالب عقلستيز در ميان اديان نمونههاي زيادي دارد(27
در اسلام مزيد بر اينكه تمام اصول اعتقادي اسلام خردپذيراند، هيچ گزاره و آموزهاي در سراسر قرآن و متون ديني آن يافت نميشود، كه با عقل در ستيز و تضاد باشد به همين جهت عدهاي از مستشرقان اذعان كردهاند كه قرآن اضافه بر همه محسنات، دو نكته اساسي و قابل توجه دارد: الف. هيچگاه در قرآن صفات نقص و جنبههاي اغراض و هواهاي نفساني، به خداوند نسبت داده نشده است. ب. هيچ بياني كه با اخلاق و تقوي معارض باشد. در قرآن وجود ندارد. قرآن به حدي از اين نواقص منزه است كه به كوچكترين تصحيح و اصلاحي نيازي ندارد. برخلاف كتب يهود(28
ب. جامعيت دين اسلام
جامعيت دين اسلام، نسبت به اهداف و رسالت آن قابل بررسي است. بنابراين معناي جامعيت اسلام، اين نيست كه تمام نيازهاي مادي و معنوي بشر از قبيل صنعت و تجارت و توليد و... از متون ديني قابل استحصال است. و انسان از تدبر و تفكر در شيوهها و روشهاي زندگي بينياز باشد. اسلام نيامده است كه انديشه و تلاش بشري را در راه كسب تجربه و مهارت افزون، جهت آسايش و رفاه بيشتر، تعطيل كند، و برنامه ثابت و غيرقابل تغيير براي امور متعارف بشر، تحميل كند. بلكه اسلام براي هدايت و تأمين سعادت واقعي بشر، برنامه دارد. و براي اينكه هدايت و سعادت واقعي بشر فراهم شود. هيچ چيزي را فروگذار نكرده است».(29) روي اين حساب، دين اسلام در زندگي دنيائي چه در مسائل فردي، و چه در مسائل اجتماعي دخالت ميكند. ولي دخالت دين هرگز به معني نفي و طرد، علوم تجربي و فنون مختلف در ابعاد گوناگون نيست. بلكه دخالت اسلام براي آن است كه انسان هم در مسائل فردي خود جهتدار و هدفمند حركت كند و هم در مسائل اجتماعي خود به سوي اهداف متعالي و كمالبخش به پيش برود.
بنابراين در جامعيت دين اسلام، نكات ذيل را ميتوان معيار قرار داد
۱- قرآن و اسلام، شعار و قانون جهاني و عمومي داشته باشد. مخصوص يك ملت و يك نژاد نباشد، بلكه گسترة وسيع جغرافيايي انسانيت را شامل باشد.
۲-تمام نيازهاي اصيل فطري و طبيعي انسانها را در برگيرد.
۳-قانون و دستورات اسلام و نيز آموزههاي معرفتي او واقع بينانه، عادلانه و مفيد باشد.
ارزيابي جامعيت اسلام
الف. قرآن خود را كتاب جهاني معرّفي ميكند: و ما هو الا ذكر للعالمين.(30) قرآن جز يادآوري براي جهانيان نيست: جاويد و پربركت است خدايي كه قرآن را بر بندهاش فرو فرستاد. تا براي تمام جهانيان هشدار و انذاري باشد.
اين قرآن به من وحي شده است. تا با اين قرآن، شما را و كساني را كه پيام قرآن به آنان ميرسد، بيم دهم.(31) آياتي كه شعاع هدايت و مسئوليت قرآن را روشن ميكند، فراوان است. از همين آيات فوق به دست ميآيد كه قرآن كتاب جهاني است. نه مخصوص يك نژاد و قوم. پس يكي از معيارهاي جامعيت قرآن جهاني بودن است، و قرآن خود را جهاني معرفي ميكند.
ب. قرآن شامل نيازهاي فطري و طبيعي بشر است. قرآن قانون كلي هدايت است و براي هدايت و سعادت انسان تمام ابعاد وجودي انسان را مدنظر قرار داده است، «قرآن به سوي حق و به راه راست هدايت ميكند».(32) و بر جامعيت خود گواهي ميدهد: اين كتاب را كه شامل همه امور است، بر تو فرستاديم. قرآن كتاب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است(33)
اسلام دين فطري است، خصوصيت دين فطري، اين است كه تجهيزات وجودي انسان لغو نگردد، بلكه حق هر يك از آنها ادا شود. و جهازات مختلف و متضاد، مانند قواي گوناگون عاطفي و احساسي، كه در هيكل وي قرار داده شده است. تعديل شده و به هر كدام از آنها، در حدي كه مزاحم حال ديگران نباشد، رخصت عمل داده شود. در نتيجه بر انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس»(34). با اين فرض، اسلام دين فطري است. چنان كه فرموده: «پس روي خود را متوجه آيين خالص و حقگراي پروردگارت كن. اين فطرتي است، كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اين است آيين استوار.(35)
پس دين حق هم جامع است، و هم جاودانه. در واقع به رسميت شناختن انواع نيازهاي انسان، اعم از مادي و معنوي و تعديل و پرورش آنها، اسباب وعوامل جاودانگي يك دين را ممكن ميسازد. روي اين حساب، اسلام با رسميت دادن به تمام نيازهاي بشري و تعديل آنها، از حقانيت برخوردار است. به همين جهت «ژول لابوم فرانسوي»(36) ميگويد: اسلام بر اساس قوانين جاري در طبيعت، اميال غريزي و فطري را رسميت بخشيده و به آن در حد اعتدال و تا مرز ضرورت جسمي و روحي، اهميت داده است. و حتي دستور صريح داده است كه اميال و غرايز خود را اعمال كنيد، برخلاف زهد و اعراض از دنيا كه شيرازه اغلب مذاهب دنيا است. از اين قبيل است، اصل قصاص، براي تشفّي غريزه خشم و انتقام معقول و مباح بودن جنگ براي ادامه بقاء، طلاق و تعدد زوجات و محكوم كردن فقر و اجازه دادن به افراد براي مبارزه عليه فساد و ظلم، زيرا تمام اين اميال از نيازهاي فطري و طبيعي نشأت ميگيرد. اسلام براي پيروانش تمام ويژگيهاي ملل زنده و جوامع شايسته را در عروج به مراحل تكامل انساني درنظر گرفته است(37)
تناسب آموزهها و گزارههاي اسلام با نيازهاي اصيل بشري
:حيات انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است. و هر بعد وجود انسان ويژگيهايي دارد كه بر اساس آن ميتوان گفت نيازهاي اصيل انساني سه دسته است:
۱. تفكر. 2. غرايز. 3. عواطف و احساس. و هر كدام از اينها در قالب و نمادهاي خاصي ظهور و بروز ميكند و ميتوان آنها را به صورت ذيل مطرح كرد:
۱. نيازهاي عقلاني و اخلاقي، از قبيل عدالتخواهي، راستيستائي، حقخواهي و حقيقتجوئي.
۲-. نيازهاي طبيعي و غريزي مانند خوراك، پوشاك، مسكن و علاقه به جنس مخالف.
۳- نيازهاي عاطفي و احساسي، مانند دوستي و محبت، انس و الفت، همكاري و ابراز همدردي.
مهمترين و شاخصترين تعاليم اسلام، در توصيه به تفكر و تعقل است. در واقع از نظر اسلام، وقتي شايستگي براي انسانيت پيدا ميشود كه وي اهل فكر و انديشه باشد، «بدترين جنبندگان در نزد خدا افراد كر ولالياند، كه نميانديشند».(38) و در موارد متعددي تفكر را غايت و مقصد نزول قرآن، معرفي ميكند «و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها، روشن سازي! شايد آنان بيانديشند.»(39) جايگاه عقل و خرد در اسلام در بلندترين موقعيت ممكن است. لذا علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: به سبب عقل، ژرفاي حكمت به دست ميآيد، و با حكمت ژرفاي عقل به دست ميآيد. و با تدبير و سياست نيكو، ادب شايسته ايجاد ميشود و انديشيدن، زندگيِ دلِ آگاه است.(40)
اسلام و عدالت
قرآن يكي از بنياديترين اهداف رسالت و بعثت پيامبران را ايجاد قسط و عدالت معرفي ميكند.(41) و درجايي ديگر صريحاً ميگويد: «به درستي كه خداوند بر عدل و احسان فرمان ميدهد.(42)
اسلام و راستيگرايي
آياتي كه در تمجيد صدق و در مذمت ونكوهش كذب وارد شده است، بسيار فراوان است. امّا در اين ميان از باب نمونه به اين آيه اكتفا ميكنيم: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، تقواي خدا را پيشه كنيد و با راستگويان باشيد(43)
مهم اين است كه در رأس هرنکته ای اخلاق عدالت و صداقت نهفته است، قرآن و ساير منابع اسلامي تأكيد تمام بر اخلاق دارد. لذا خداوند وعده داده است كه حق را ياري و تثبيت خواهد كرد و منكران حق را نابود خواهد كرد.(44)
اسلام و نياز طبيعي
بهرهات را از دنيا فراموش مكن، و احسان بورز، چنان كه خداوند بتو احسان ورزيده است...».(45)
اسلام و نيازهاي عاطفي و احساسي
از نشانههاي او اين است كه از نوع خودتان برايتان همسران آفريده تا با آنها آرامش بگيريد. و ميانتان دوستي و رحمت برقرار كرد. و اين براي گروه خردورزان، نشانهاي است.»(46) اسلام توصيه اكيد به همكاري و تعاون دارد.(47) و حتي تلاش جهت نجات يك انسان به منزله نجات تمام مردم تلقي شده است. چنان كه تجاوز و قتل انسان بيگناه به منزله قتل همه مردم، مذموم و محكوم شناخته شده است.(48) و بلندي عاطفه و احساس انساني در تعاليم اسلامي به چشم ميخورد. اسلام در عين اينكه بهره گيري از دنيا را حلال كرده است، امّا هميشه حد و مرز بهرهوري و لذتجوئي را با عدالت و فضائل اخلاقي تعيين كرده است. انسان در سايه چنين تدبيري به آرمانيترين وضع ممكن رشد خواهد كرد.
ج. خاتميت و كمال دين اسلام
مقصود از كمال و خاتميت دين اسلام، اين است كه آموزهها و گزارههاي اسلام، مزيد بر اينكه خردپذير، و جامع ميباشند، در كمال نهائي هم قرار دارند، يعني هيچ قانون و ديني بالاتر و برتر از دين اسلام قابل تصور نميباشد. اگر واقعا ثابت شود كه احكام و دستورات ديني و معارف اسلامي از همه مكاتب و اديان الهي و هم چنين از انديشهها و مكاتب انساني برتر است. منطقاً حقانيت دين اسلام هم ثابت خواهد شد. به نظر ميرسد كه برای این منظور دليلي روشنتر و مقبولتر از كامل بودن و بهتر بودن تعاليم و احكام اسلام، نتوان پيدا كرد.
معناي خاتميت دين اسلام اين است، كه اين دين تمام ساز و كار لازم و كامل را براي هدايت و سعادت انسان فراهم كرده است. پس نيازي نيست كه دين و شريعت جديد، براي انسانها از طرف خداوند آورده شود. در اين صورت ميتوان گفت ميان كمال و خاتميت دين رابطه تلازم برقرار است. هر گاه دين و شريعتي در نهايت مطلوب و كمال خود باشد، آخرين شريعت هم خواهد بود.(49)
زيرا يكي از دلائل تجديد شريعت عدم كمال آن است. در اسلام چون مزيد بر حقايقي كه در شرايع قبلي وجود دارد، حقايق و تعاليمي مناسب با سطح درك و استعداد بشري براي هميشه مطرح شده است. از اين رو اين دين، به دليل قابليت افراد زمان نزول قرآن، مبني بر حراست و حفاظت از متون، خطاناپذيري وحي، دستخوش تحريف و تغيير بدخواهان نخواهد شد. پس دليلي از اين جهت كه بايد پيامبر ديگر براي خالص كردن و تهذيب دين بيايد، وجود ندارد. و از سوي ديگر بر اساس ملائمت دستورات ديني با فطرت و طبع انساني و نيز عمق و ژرفاي آن، امكان شريعت جديد منتفي ميشود.
دليل خاتميت و كمال دين اسلام
براي اثبات خاتميت و كمال شريعت اسلامي ميتوان به عقل و نيز تصريحات متون ديني استدلال كرد.
اسلام تعاليمي را در حوزههاي مختلف، كه سعادت و هدايت انسان به آن بستگي دارد، بيان كرده است كه عقل صريح، امكان وجود معرفت برتر و بالاتر از آن را ناممكن ميداند. مثلاً درباره صفات ذات باري و توحيد آن، آموزههاي اسلامي در حد نهائي كمال است. زيرا در توحيد الهي تنها شريك و مانند نفي نشده است بلكه حتي تركيب خارجي و عقلي از خداوند نفي شده است. توحيد الهي در اسلام به گونهاي تصوير شده است، كه متفكرين از فلاسفه اسلامي آن را به وحدت حقه حقيقيه تعبير كرده اند.(50) چنين آموزهاي در باب توحيد ذات باري نه تنها در اديان ديگرنبوده بلكه مافوق تصور افراد آن زمان بوده و نيز برتر از آن ممكن نيست.
و اينكه خداوند يگانه به وحدت حقه است و بسيط، و صرف الوجود است. و هيچ كمالي در عالم نيست مگر اينكه در خداوند آن كمال برتر و بهتر موجود است. و كمالات ذاتي خداوند در عين اينكه بينهايت است، امّا از هم متمايز نميباشد، زيرا او صرف وجود، و بساطت محض است.(51)
توحيد الهي شامل توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد افعال، توحيد در خالقيت و ربوبيت و توحيد در عبادت و طاعت است. و منشأ انديشه توحيدي اسلام بساطت ذات و صرافت وجود باري تعالي است. و معروف است كه «صرف الشيء لا يتثنّي و لا يتكّرر». وجود صرف، و خالي از هر نقص و عدم تكرارپذير و تعددپذير نيست. و سخنان امام علي ـ عليه السّلام ـ در خطبة اول نهج البلاغه، اوج بيان توحيد قرآني است.(52)
جان ديون پورت، در عظمت توحيد قرآني گفته است: ديني كه به وسيله قرآن تأسيس شده است، عبارت از يك توحيد تام و تمام است و در توضيحاتي مقدماتي قرآن راجع به خداشناسي هيچ نوع جمود و غموضي وجود ندارد. خدايي كه قرآن وصف ميكند، جهان را با قانون وضع شده خود اداره ميكند، در عين حال خودش بنفسه با عظمت و غيرقابل درك و قائم بالذّات است. و قوهاي است هميشه حاضر و نيروئي است هميشه خودكار.(53)
وقتي بر آموزههاي توحيدي اسلام، هيچ بيان بهتر و برتر قابل تصور نباشد، به تعبير قرآن فماذا بعدالحق الا الضّلال فراتر از حق جز گمراهي نخواهد بود.(54) پس بايد به حكم عقل، بر حقانيت توحيد اسلامي اذعان كرد. و هر بياني كه در تعارض با خداشناسي و توحيد قرآني باشد، ضرورتاً نادرست و باطل خواهد بود.
معاد قرآني
ضرورت، وجود معاد مقتضاي حكمت و عدالت الهي است. و بدون معاد سعادت واقعي و خير حقيقي انسان فراهم نميشود. قرآن بر ضرورت معاد تأكيدات فراوان دارد. و نيز براهين متعدد بر حتميت آن ارائه كرده است.(55)
از نظر قرآن، معاد هم جسماني و هم روحاني است، قيامت و معاد، براي آن است كه عدالت واقعي الهي عملي شود. بشارتهاي الهي براي بهشت، و هشدارهاي تكان دهنده براي احتراز از جهنم همگي در نهايت مطلوب مطرح شده است. مكاتب بشري يا منكر معادند، يا اينكه درباره معاد سكوت ميكنند. طبيعي است كه تعاليم بدون معاد نه عادلانه است و نه ضمانت و تعهد در اجرا دارند. امّا ساير اديان هيچ گاه توصيفشان از معاد به شفافيت و صراحت قرآن نميرسد: هيچ انساني نميداند چه چيزهايي كه مايه روشني چشم اوست، براي او پنهان نگهداشته شده.(56)
پس ميتوان گفت كه معاد قرآني كاملترين و زيباترين صورت ممكن براي سعادت و سرنوشت جاوداني انسان است و حقانيت اسلام عقلا و منطقاً در اين باره ترديدپذير نيست.(57)
پيامبران از منظر قرآن
جايگاه پيامبران در امر ديانت، جايگاه رفيع و بلندي است. آنها حاملان وحي و شريعتاند. به همان اندازه كه شريعت و وحي بايد، سعادتآفرين عادلانه و هدايتگرانه باشد. بايد رسانندگان آن هم پاك و منزه از خطا و اقدامات ضد هدايت باشند. و اولاً پاكي و بلندي وحي و شريعت صدمه ميبيند.
از نظر قرآن، پيامبران، انسانهاي شايسته صبور، شكور و مطيع خداوندند. برگزيدگان از ميان بشرند، لحن قرآن در بيان اوصاف انبياء، لحن تعظيم و تكريم، اعتمادانگيز و اطمينانبخش است، به طوري كه انسان به سخنان انبياء به عنوان مضمون وحي الهي توجه ميكند و هرگز با وصفي كه قرآن درباره انبياء دارد يا در حراست و امانتداري پيامبران نسبت به ابلاغ صحيح و درست پيام الهي هيچ ترديدي منطقي نيست. امّا در ميان اديان ديگر آنچه كه اكنون در متون مقدس آنها موجود است، هيچ اعتمادي و اطميناني به انبياء نميشود، واقعاً گزارشات كتاب مقدس نسبت به انبياء شرمآور و دور از منطق است.(58)
روي اين حساب توصيف و تكريم انبياء در قرآن به گونهاي است كه بالاتر از آن نادرست است، زيرا از عبوديت خارج ميشوند و فروتر از آن هم نادرست است، زيرا منطقاً به گفتار و كردارشان به عنوان پيامآور وحي اعتماد نميشود. پس قرآن در اين مورد از حقانيت برخوردار است.
قرآن و اصول اجتماعي
اساس اصول اجتماعي اسلام، عدالت و فضيلت انساني است. بيان قرآن در مسائل اجتماعي در عين اينكه جامع است. كامل هم ميباشد و به گونهاي روابط اجتماعي را تقرير و تبيين كرده است، كه هم اخلاق و عدالت را تأمين ميكند و هم بهرهوري انسان از امكانات مادي را، و نيز روحيه همكاري و تعاون و حفاظت از حقوق افراد را. عدالت اسلامي در اين است كه در تعارض ميان حقوق جمع و فرد جانب جمع را اولويت ميدهد. به صورت كلي برنامه اجتماعي اسلام حد وسط ميان عدالت و اخلاق از يك سو و حقوق و بهرهوري مردم از امكانات و لذائذ مادي، از سوي ديگر است. و حق جز همين اعتدال نيست، قرآن فرموده: «شما را اين چنين، امت وسط قرار دادم تا شما گواهان بر ساير مردم باشيد..(59)
بحث تفصيلي اصول اجتماعي اسلام خارج از حوصله اين نوشتار است. امّا با توجه به آيات قرآن در اين باره به دست ميآيد كه اسلام به قضاوت خرد راه معتدل ارائه كرده است. و عقل ميگويد: جز اين راه هر راه ديگر باطل است.(60)
گوستاولوبون فرانسوي ميگويد: «.. مسيو هو تينجر، فهرست كاملي از اخلاق كريمه و آداب پسنديدهاي كه در اسلام موجود است، تدوين كرده است،كه صرفنظر از بحث طرفداري از اسلام، به راستي اين فهرست، شامل آخرين دستوراتي است كه ممكن است براي تهذيب اخلاق و جلوگيري از رفتار ناپسند يك انسان، تدوين كرد.(61)
پروفسور مارسل بوازار ميگويد: اسلام با هدفهاي والا و متعالي خود حقوق و آزادي انسان را به بهترين صورت رعايت كرده است، و به دنبال جامعهاي است كه در آن از برتري و امتياز طبقاتي و نژادي اثر و نشانهاي نيست. عدالت اسلامي پديده فراگيري است... هنوز ارزشهاي قرآن ... بدون كوچكترين ترديد، دست نخورده باقي مانده است و فعليت نيافته است. بدين ترتيب مسلمانان ميتوانند در روزگار ما، براي ساختن جهاني بهتر و انسانيتر همكاري ارزنده را برعهده گيرند.(62)
تصريحات متون اسلامي بر خاتميت و كمال دين اسلام
قرآن درباره اين كه پيامبر اسلام آخرين پيامبر آسماني است با صراحت ميگويد: محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه فرستاده خدا و پايان دهنده پيامبران است.(63) و نيز درباره كمال دين اسلام با صراحت ميگويد: امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.(64) علاوه بر اين، آياتي كه رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را جهاني و قرآن را نيز كتاب جهاني معرفي ميكنند، هيچ قيدي از نظر زماني و مكاني ندارد. بالالتزام خاتميت و كمال دين اسلام از آنها به دست ميآيد.(65)
در میان احاديث اسلامي روايات دال بر خاتميت دين اسلام در منابع شيعه و سني فراوان است و در اينجا به حديث منزلت كه از احاديث متقن و صحيح السند فريقين ميباشد اكتفا ميكنيم:
هنگامي كه پيامبر اسلام جهت غزوه تبوك با ياران و مجاهدان مدينه را ترك ميكرد، امام علي ـ عليه السّلام ـ را جانشين خود در مدينه قرار داد. امام علي به پيامبر عرض كرد آيا ما را در ميان كودكان و زنان وا مينهي؟ پيامبر اسلام فرمود: آيا نميپسندي كه جايگاهت نسبت به من مانند جايگاه هارون نسبت به موسي ـ عليه السّلام ـ است، جزاينكه بعد از من پيامبري نيست(66)همان طوري كه حضرت هارون وصي و خليفه حضرت موسي بوده است، علي نيز خليفه و وصي پيامبر بعد از پيامبر اسلام است. امّا تفاوت فقط در يك نكته است. و آن ختم نبوت توسط حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و علي ديگر پيامبر نيست.
ارزيابي اديان ديگر
واقعيت اين است كه تمام اديان آسماني دين حقاند و سعادت افراد زمان خود را فراهم ميكردهاند. امّا اديان آسماني ديگربیشتر شبيه برنامه بودهاند تا قانون و نيز به دليل عدم رشد انسانها محفوظ از تحريف و تبديل نماندهاند، به همين دو دليل دين اسلام كه دين كامل است و صورت برتر از اديان سابق است، امروزه تنها دين حق به حساب ميآيد. و نيازي نيست كه ديگر بعد از آن دين و شريعت جديد بيايد.(67) امّا آنچه از اديان سابق در قالب كتابهاي مقدس در دسترس بشر است، هرگز نميتواند حق باشند، زيرا:
اولاً آموزههاي اصلي آن خردستيز است: مثلاً تثليث، و تجسد خداوند در آيين مسيحيت فعلي، دنياگرايي افراطي در يهوديت، ثنويت در دين مجوس، مزيد بر اينكه كتاب مقدس تصوير بسيار نادرست وناقصی از خداوند كه مبدأ و منتهاي كمال است، ارائه ميدهد كه عقل سليم از پذيرش آن امتناع ميكند. داستانهاي خلاف تقوي و عفت و طهارت، و ملوث كردن انبياء به گونهاي بسيار زننده و شرمآور، همگي حكايت از آن دارد كه چنين تعاليمي الهي نيست و هرگز از حقانيت برخوردار نيست.(68)
ثانياً، اديان ديگر جامع نيستند يعني آنچه به عنوان مسيحيت و يهوديت و مجوسيت، مطرح است دستورات يك جانبه تك بعدي ناهماهنگ و ناقص است. كه نميتواند راهگشاي دنيا و ديانت باشد. پس سخن حق ندارند.(69) مثلاً رهبانيت در مسيحيت براي بشر فعلي كه در متن اجتماع عظيم زندگي ميكند، اصلاً سازگاري ندارد.
ثالثاً، برخي از اديان فعلي مانند يهوديت يك آيين جهاني نيست، مخصوص نژاد خاص است. لذا تبليغ ندارند.(70)
بنابراين، انسان حقگرا و حقطلب، جز از اسلام كه آيين خردساز و جامع و كامل است هيچ دين ديگري را بر حق نمييابد و جز به آن تسليم نميشود.
پاورقی:
1. مائده: 3. ابراهيم بن محمد مؤيد جويني: فرائد السمطين، ج 1، ص 312 (مؤسسه محمودي، بيروت) ايضاً ايضاح المكنون در ذيل كشف الظنون، اسماعيل پاشا، ج 4، ص 182 (دارالفكر). مضمون حديث از پيامبر چنين است: خداوند پيامبرش را امر فرمود تا مرا (عليعليه السلام) را در غدير نصب كند و پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه... و آنگاه اين آيه نازل شد كه اليوم اكملت...
2. نساء: 59.
3. التفسير الكبير: امام فخر رازي (چاپ دوم، دارالكتب العلميه، تهران) ج 10، ص 144، سطر 2.
4. احزاب: 33.
5. شواهد التنزيل: حاكم حسكاني، ج 2، ص 190 (مؤسسه الطبع و النشر، حديث منزلت را شيخ ما ابو حازم حافظ به پنج هزار سند تخريج كرده است).
6. المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، ج 3، ص 195 (مؤسسه طبع و نشر).
7. امام فخر رازي: تفسير كبير، طبع سوم، ذيل سوره حمد، ج 1، ص 205. ايضاً المستدرك علي الصحيحين: ابي عبداله حاكم نيشابوري (دار المعرفة، بيروت، كتاب معرفة الصحابه)، ج 3، ص 124. أيضاً سنن ترمذي: كتاب مناقب، ج 5، ص 633، ح 3714 (بيروت).
8. نظر النبي (ص) الي علي بن ابيطالب فقال: "هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه" تذكرة الخواص: سبط ابن الجوزي (موسسه اهل بيت، بيروت، 1401 ه) ص 56.
9. شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل پنجم، ص 565.
10. منشور عقايد اماميه، آيت الله سبحاني (مؤسسه امام صادق عليه السلام، اعتماد، زمستان 1376) ص 152 .
11. پيامبر فرمودند: دو چيز گرانبها نزد شما گذاشتم قرآن و عترتم (اهل بيتم) مادامىكه به آن دو چنگ زده ايد هرگز گمراه نمىشويد و اين دو هرگز جدا نمىشود تا روز قيامت كه نزديك حوض كوثر بر من وارد شوند. احمد بن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه، محشى عبدالوهاب عبداللطيف (جامعة الزهرا، مكتبة قاهره، چاپ دوم، 1385) ص 150. مىگويد: وسنده لا بأس به (سندش اشكالى ندارد) اضافه مىكند كه حديث تمسك طرق كثيره دارد كه از بيشتر از بيست صحابى نقل شده كه از ترمذى و احمد بن حنبل و طبرانى و مسلم نقل مىكند. صحيح مسلم، ج7، ص 122 (ميدان الازهر مصر، مكتبة و مطبعه، محمد على جسيم و اولاده باب فضايل مسند الامام احمد بن حنبل با حاشيه از منتخب كنز العمال، ج 3، ص 17، دارالفكر) عين مضمون چنين است: عن ابى سعيد الخدرى، عن النبىّصلى الله عليه وآله وسلم... وانى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى و ان اللطيف الخير اخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظرونى بم تخلفونى فيهما. مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109 و 148 . تفسير كبير، امام محمد فخر الدين رازى، حاشيه ابى مسعود (مطبعة الازهر، چاپ اول، سال 1308 ه) جزء 3، ص 18 ضمن آيه اعتصام.
12. امام محمد فخر الدين رازى، تفسير كبير (دار احياء التراث العربى) ج 8، ص 80.
13. احمد بن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه (قاهره، چاپ دوم) ص 143 .
14. شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن المؤيد... الجوينى، فرايد السمطين، تحقيق شيخ محمودى (موسسه محمودى، بيروت - لبنان، چاپ اول 1400 ه) ج 2، ص 133 و 134 .
15. علامه سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص (موسسه اهل البيت، بيروت - لبنان، 1401) ص 327.
16. سيد السند شيخ سليمان حسينى بلخى قندوزى، ينابيع الموده (اسلامبول مطبعة اختر، 1301) باب 77، ص 444.
17. توبه: 119.
18. تفسير كبير، ذيل آيه مورد بحث.
19. ذهبى رجال بزرگ اهل سنت درباره او مىگويد: استاد داراى اتقان و استوارى و عالم به علم حديث است. تذكرة الحفاظ (دار الكتب العلمية، بيروت) ج 3، ص 1200 .
20. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، ج 1، ص 341، حديث 357.
21. البينه: 98 .
22. المناقب، الموفق بن احمد بن محمد الخوارزمى، تحقيق شيخ محمودى (مؤسسه نشر اسلامى، قم) ص 265.
23. شواهد التنزيل لقواعد التفصيل، عبيداله بن عبدالله، حاكم حسكانى، تحقيق محمودى (موسسه طبع و نشر، تهران، چاپ اول، 1411 ه ) ج 2، ص 459، ح 1125.
24. كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالبعليه السلام، ابى عبداللّه محمد بن يوسف قرشى كنجى شافعى (تحقيق امينى، چاپ چهارم، شركت كتبى بيروت) ص 214 .
25. تذكرة الخواص، سبط بن جوزى (مؤسسه اهل بيت، بيروت، 1401 ه) ص 27.
26. همان، ص 56. "اين علىعليه السلام و پيروانش روز قيامت از نجات يافتگان محسوب مىشوند".
27. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، نشر كتابفروشي اسلاميه، سال 1358، چ سوم، ص 141، ترجمه سيدهاشم حسيني، با مقداري تلخيص و تصرف.
28. جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، نشر دار التبليغ، بيتا، ص 111، با اندكي تلخيص و تصرف.
29. رباني، علي گلپايگاني، جامعيت وكمال دين، ص 16، نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ اول، 1379.
30. قلم، 52.
31. انعام، 19.
32. احقاف، 30.
33. نحل، 89.
34. مراجعه شود به طباطبايي، علامه، سيد محمدحسين، قرآن در اسلام، نشر طلوع، چ مشهد، بيتا، ص 13 ـ 14.
35. روم، 30.
36. ژول لابوم فرانسوي، (1791 ـ 1868) مستشرق و اسلام شناس مشهور كه سه سال درباره قرآن تحقيق كرده است.
37. اسلام از ديدگاه ژول لابوم، ترجمه و اقتباس محمد رسول درياباني، نشر ميثم، سال 1361، ص 49، و بعد از آن.
38.
39. نحل، 44.
40. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 1، كتاب العمل و الجهل، ص 76، حديث 34، نشر دارالاضواء، چ اول، 1413 ق، بيروت.
41. حديد، 25.
42. نحل، 90.
43. توبه، 119.
44. انفال، 8.
45. قصص، 77.
46. روم، 21.
47. مائده، 2.
48. مائده، 32.
49. جامعيت و كمال دين، رباني گلپايگاني، ص 56.
50. وحدت حقه و حقيقيه آن است كه ذات باري تعالي مقهور هيچ حدّي نيست. و اصلاً نهايت و حد در خداوند معنا ندارد. برخلاف وحدت عدديه، كه شيء از اشياء ديگر به وسيله وجود امتياز، يا عدم آن، متمايز ميشود. از اين جهت در مقابل وحدت حقه چيزي قابل تصور نخواهد بود و اين كاملترين تصوير براي توحيد باري تعالي است. ر.ك: به علامه طباطبايي، الميزان، ج 6، از ص 90 ـ 96، نشر دار الكتب الاسلاميه، چ سوم، سال 1394 ق.
51. علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، مرحله 12، ف 11، ص 351، نشر موسسه نشر اسلامي، چ 14، سال 1417 ق.
52. ر.ك: نهج البلاغه، الشيخ محمد عبده، نشر مركز الاعلام الاسلامي، چ دوم، 1375 ش، خطبه اول.
53. جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، ص 111، نشر دار التبليغ، بيتا.
54. يونس، 32.
55. به عنوان مثال به آيات 78 تا 83 سوره يس، رجوع شود.
56. سجده، 17.
57. درباره تصوير قرآن از معاد مراجعه شود به: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 18، ص 485 تا آخر، چ دوازدهم، نشر دار الكتب الاسلاميه، سال 1374.
58. كتاب مقدس عهد عتيق، سفر پيدايش، باب 12، بند 12 الي 20، بند 2 ـ 12 درباره حضرت ابراهيم و درباره لوط. همان، سفر پيدايش باب 19، بند 1 ـ 19، و باب 38، بند 15 ـ 30 درباره يهودا. درباره داود نبي همان،كتاب دوم سموئيل، باب 11، بند 2 ـ 27. درباره سليمان، عهد عتيق، كتاب دوم، پادشاهان، ب 13، بند 13 و كتاب اول،پادشاهان، باب 11، بند 1 ـ 14. و كتاب غزلهاي سليمان، باب 4، از بند اول تا آخر و همه ابواب هشتگانه اين كتاب.
59. بقره، 143.
60. در اين باره مراجعه شود به: علامه سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 4، از ص 94 الي 137، نشر موسسه اعلمي بيروت، چ اول، 1411 ق.
61. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 141 ـ 142، ترجمه سيدهاشم حسيني، كتابفروشي اسلامي، سال نشر 1358، چ سوم.
62. بوآزار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمة دكتر محسن مويدي، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، سال 1358، ص 135 ـ 136.
63. احزاب، 40.
64. مائده، 3.
65. مثلاً آيه 28 سبأ و 107 انبياء و يك فرقان و 4 بقره به عنوان نمونه بر جهاني بودن قرآن و رسالت پيامبر اسلام دلالت دارند.
66. الف. صحيح بخاري، جزء ششم، ص 3، نشر دار الجيل، بيروت، بيتا. ب. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 330 ـ 331، دار الصادر، بيروت، بيتا.
67. ر.ك: به استاد شهيد مطهري، ختم نبوت، نشر دفتر انتشارات اسلامي، بيتا، از ص 26 الي 30.
68. كتاب مقدس، سفر پيدايش، ب دوم، بند 16 و باب سوم، بند اول تا 34 و باب 6، بند 5 الي 8. براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب: البيان، تأليف آيت الله خويي (ره)، ترجمه صادق نجمي و هريسي، چاپ پنجم، نشر دانشگاه آزاد اسلامي خوي، سال 1375، از ص 90 ـ 100. تاريخ جامع اديان، جان بيناس، ترجمه علي اصغر حكمت، چ پنجم، نشرآموزش انقلاب اسلامي، سال 1372، ص 575. تاريخ و شناخت اديان، دكتر علي شريعتي، نشر البرز، ص 141، بيتا.
69. اسلام و حقوق بشر، مارسل بوآزار، ص 98.
70. توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، نشر سمت، چ پنجم، سال 1381، ص 108 و 149.
پرسش:
چرا جوانان ايران براي فرهنگ غربي بيش از فرهنگ خودي اهميت قايل اند؟
پاسخ:
ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنم كه مطلب ذكر شده درباره همه جوانان ايران صادق نيست. گرچه تعداد زيادي از جوانان و نوجوانان به خصوص در سالهاي اخير خواسته يا ناخواسته به تقليد و الگوبرداري از فرهنگ غربي پرداخته اند، امّا برخي از جوانان آن چنان مذهبي هستند كه به هيچ وجه علاقه اي به فرهنگ غربي ندارند.
با اين مقدمه كوتاه مي پردازيم به تبيين اين كه چرا برخي از جوانان و نوجوانان براي فرهنگ غربي بيش از فرهنگ خودي اهميت قايلند و از همه مهمتر اين كه وظيفه ما چيست؟
در يك نگاه كلي گرايش جوانان و نوجوانان به فرهنگ غربي، را مي توان ناشي از عوامل و زير ساخت هاي تاريخي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و روان شناختي دانست.
ريشه تاريخي
ريشه هاي تاريخي غرب گرايي به سالهاي بسيار دور بر مي گردد، با نگاهي به تاريخ ايران، در عصر سلطنت فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه كه پاي ايرانيان به فرنگ باز شد، تا عصر رضا شاه كه دورة حسّاسي را در تاريخ ايران رقم زد، فصل متفاوتي در گرايش جوانان به فرهنگ غربي آغاز شد. از آن زمان كه رضا شاه با سلطه سياسي بر كشور، نحوه لباس پوشيدن و فرهنگ مردم ايران را تغيير داد، تاكنون مدها و الگوهاي مختلف غربي در ايران و به خصوص در بين قشر جوان رايج گرديده است.(1)
ميل به پيشرفت عامل ديگري است كه باعث شده جوانان ايران به فرهنگ غربي بيش از فرهنگ خودي اهميت قايل شوندو فرهنگ غربي را نماد تمدن و پيشرفت بدانند. بسياري از افراد بر اين باورند كه بايد خود و فرهنگ شان را اروپايي كنند تا بدين ترتيب از ضعف و عقب ماندگي رهايي يافته و در رديف كشورهاي پيشرفته قرار گيرند. در حال حاضر بيشترين مدهايي كه در جامعه و به خصوص در بين جوانان رايج مي شود، با همين انگيزه است و افراد فكر مي كنند كه با تقليد از الگوهاي غربي مي توانند شخصيت بهتري از خود به نمايش بگذارند.
همة ما به خوبي مي دانيم كه پيروي از الگوها و مدهاي غربي و پوشيدن لباس هايي با آرم خارجي يا تقليد از مدل موي فلان فوتباليست، نمي تواند به ما شخصيت اعطا كند و موجب پيشرفت و ترقي ما گردد. عوامل اصلي موفقيت در تمامي زمينه ها، خودباوري، اعتماد به نفس، و پايبندي به اصول و ارزشهاي اخلاقي است. تا زماني كه علم و دانش در وجود ما شكوفا نگردد و زيرساخت هاي شخصيت ما مبتني بر الگوهاي فرهنگ اصيل اين مرز و بوم شكل نگيرد، آرايش ظاهر و تقليد از مُدها و الگوهاي ديگران، جُز بحران هويت و دور شدن از اصالت فرهنگي خويشتن نتيجه اي در پي نخواهد داشت.
شايد درك اين مطلب براي من و شما راحت باشد، امّا براي افرادي كه تحت تأثير رسانه هاي غربي قرار گرفته و شناخت سطحي از مسايل دارند پذيرش اين واقعيت سخت است. بنابراين نكته مهم اين است كه چگونه بايد روحيه خودباوري را در جوانان و نوجوانان شكوفا كرد.(2) چگونه بايد ارزش هاي فرهنگي و ديني را در رفتارهاي جوانان نهادينه كرد؟ اين وظيفه من و شما و همه نهادهاي فرهنگي، خانواده ها و از همه مهمتر رسانه هاي گروهي است. براي رشد خودباوري در جوانان نياز به يك برنامه منظم و بلند مدت است. برنامه ريزي فرهنگي در جامعه بايد متأثر از خط مشي ها و سياست هاي فرهنگي كلان در راستاي تحقق اهداف متعالي اسلام باشد.
تبليغات گسترده غرب
مهاجمان فرهنگي با درك قابليت هاي فراوان هنر و برنامه هاي هنري و نيز با شناخت نيازهاي نوجوانان و جوانان سعي كرده اند پيام هاي زهرآگين خويش را در قالب هاي زيبا و جذاب هنري عرضه نمايند. آنان همانگونه كه كالاها و توليدات خود را با بهترين بسته بندي ها و جذّاب ترين رنگها و فريبنده ترين تبليغات ارايه مي نمايند، هم چنين افكار و انديشه هاي شيطاني و دنيا پرستانه خود را در قالبهای دلفريب و تحريك آميز به فكر و جان مخاطبين القا مي كنند. و معمولاً براي پرجاذبه تر شدن آثار هنري خود، آن ها را با مسائل جنسي و شهواني همراه مي كنند.
عدم درك هويت و فرهنگ خود
عامل ديگري كه موجب مي شود برخي جوانان، فرهنگ غرب را بر فرهنگ خودي ترجيح دهند اين است كه نسبت به فرهنگ و هويت خودي بي اطلاع يا كم اطلاع هستند، گرايش به فرهنگ بيگانه در صورتي امكان پذير است كه فرد احساس خلاء فرهنگي نمايد. و يا اينكه فرهنگ خويش را ناقص يا غلط بپندارد. بلكه اگر جوانان، فرهنگ غني و كامل اسلامي ايراني را درك كنند، هيچگاه سرا غ فرهنگ هاي پوچ و ناقص غربي نمي روند.
پس اطلاع رساني و رواج فرهنگ خودي باعث بيداري جوانان مي گردد و آنها را در مسير فرهنگي درستي قرار مي دهد.
براي مقابله با هجوم فرهنگي دشمنان همه نهادهاي اجتماعي عهده دار مسئوليت ها و وظايف مهمي هستند. فرايند عملكرد اين نهادها، چگونگي حركت و گرايش افراد جامعه را مشخص مي سازد.
اگر هر يك از نهادهاي اجتماعي وظايف خويش را به خوبي و با دقت انجام داده و با هماهنگي ساير نهادها در حفظ و حراست از فرهنگ خودي و هويت اسلامي، كوشا باشند، جوانان و نوجوانان به فرهنگ غربي دلبسته نخواهند شد. آسيب پذيري زماني آغاز مي شود كه هر يك از نهادها يا وظايف خويش را انجام ندهند و يا همسو و هم راستا با اهداف كلي نظام اسلامي حركت ننمايند.
اگر در جامعه انقلابي و اسلامي ما الگوهاي مورد قبول نظير بسيج، روحانيت، خانواده هاي شهدا، و از همه مهمتر دولتمردان نتوانند آرمان ها و باورهاي اسلامي و انقلابي را در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي خويش پياده نمايند، در نتيجه عملكرد آنان موجب دلسردي جوانان از اسلام و انقلاب شده و زمينه گرايش به فرهنگ غربي افزايش مي يابد.
بنابراين بايد تلاش نمود تا هماهنگ و منسجم در راستاي اهداف انقلاب اسلامي حركت نموده و روحيه خودباوري را در جوانان تقويت كرد. هر چند سالم سازي و پاكسازي محيط جامعه از ابزار و وسايل آلوده كننده و افراد منحرف يك ضرورت است، ليكن بايد توجه داشت كه رسالت اصلي ما مصون سازي افراد در برابر هجوم بيگانگان و بالا بردن قدرت مقاومت و مقابله با آنان است. جوانان و نوجوانان بايد به گونه اي تربيت شوند كه آگاهانه و با اختيار كامل از آلودگي و گناه و همانندسازي با رفتارها و هنجارهاي متضاد با ارزش هاي ديني پرهيز نمايند. به عنوان مثال برخورد جدّي با افرادي كه اخلاق و ارزش هاي اسلامي را رعايت نمي كنند، در شرايط فعلي لازم و ضروري است، امّا كافي نيست. بايد روحيه تقوا و خودباوري را در افراد ايجاد نمود تا در برابر هر نداي انحرافي مصون باشند.
اميد است همه نهادهاي فرهنگي و افراد مذهبي و دلسوز دست به دست هم داده در جهت تحقق بخشيدن به اين آرمان كه همان آرمان امام راحل و شهدا است، تلاش نمايند. نبايد لحظه اي از خود و كساني كه به هدايت نياز دارند، غافل باشيم، اگر تقواي الهي پيشه كنيم و در فكر سعادت خويشتن و جامعه باشيم خداوند راه نجات و خوشبختي را فراروي ما قرار خواهد داد: زيرا در قرآن مي فرمايد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً(3)هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه بيرون رفتن از گناهان و شدايد را برايش مي گشايد.
پاورقی:
1. قائمي، علي، دنياي نوجواني، سازمان ملي جوانان، 1381، ص 127ـ130.
2. ايماني، محسن، تربيت عقلاني، انتشارات اميركبير، 1378، فصل اول و سوم.
3. طلاق:2.