وقتی آزمایشگاه بزرگ و گران قیمت ادیسون آتش گرفت،
ای شاه! این غلام که همرنگ موی توست
عمری دراز شد که هوادار روی توست
رسواتر از سراب شوم، گر برانی ام
زیرا که آبروی من، از آبروی توست
رویم سیه که هست، تو روزم سیه مخواه
مشکن دل مرا، که در آن آرزوی توست
اشک سپید من شده تنها گواه من
کاین روسیاه، عاشق روی نکوی توست
چون نافه بر سیاهی رویم نظر مکن
در قطره قطره خون دلم، عطر و بوی توست
شاعر : مرتضی جام آبادی
بي تو با ما خدا نميسازد
دلِ ويرانه را نميسازد
امتحان كرده ايم هيچ كسي
مثل تو با گدا نميسازد
دل من در حواليِّ شعله
تا نسوزد مرا نميسازد
مُردَنش بهتر است هركس كه
از تُرابت دوا نميسازد
مثل تو هيچ كس در آبادي
دلِ ويرانه را نميسازد
راهِ ما راه نيست بي راهه است
جاده اي كه بلا نميسازد
پي ِ نان در نميزنم اصلاً
به من اين كارها نميسازد
زود ما را به كربلا ببريد
خاكِ اينجا به ما نميسازد
غير ِ تو هيچكس در اين دنيا
كفن از بوريا نميسازد
همه لج ميكنند خطبه نخوان
با دهانت عصا نميسازد
علي اكبر لطيفيان