ترجمه ضرب المثل های عربی به فارسی
- في الامتحان يكرم المرء أو يحان.
ترجمه: در امتحان است که انسان سربلند شده یا سرافکنده می شود.
معادل: (از حافظ)
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
- القرد في عين أمه غزال.
ترجمه: میمون در چشم مادرش چون آهو (زیبا) است.
معادل: سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت.
- قليل البخت يلاقي العظم في الكرشة.
ترجمه: بداقبال در خوراک سیرابی استخوان می یابد.
معادل:
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید.
- الطيور على اشكالها تقع.
ترجمه: پرندگان هم شکل با هم می پرند.
معادل: (از نظامی)
کند با جنس خود هر جنس پرواز کبوتر با کبوتر باز با باز
- ابن الوزّ عوّام.
ترجمه: جوجه غاز چون خودش شناگر است.
معادل: (از فردوسی)
پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
- لبس البوصة، تبقى عروسة.
ترجمه: لباس عروسی بپوش تا عروس جلوه کنی.
معادل: آستین نو بخور پلو
و یا: (از سعدی)
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.
- باب النجّار مخلع.
ترجمه: در نجاری به چهارچوب چفت نیست.
معادل: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.
- عريان الطوق بينط لفوق.
ترجمه: لباس بی یقه دارد اما ادعای ترقی می کند.
معادل: پز عالی با جیب خالی
- احنا في الهوا سوا.
ترجمه: ما در یک هوا هستیم.
معادل: ما در یک موقعیت هستیم.
ویا
ما همدردیم
- يد واحدة ماتسقفش.
ترجمه: یک دست کف نمی زند.
معادل: یک دست صدا ندارد.
- على قد لحافك مد رجليك.
ترجمه: پایت را به اندازه پتویت دراز کن.
معادل: پایت را به قدر گلیمت دراز کن.
- اللي يتلسع من الشوربة ينفخ في الزبادي.
ترجمه: کسی که زبانش از آش داغ سوخته، ماست را فوت می کند.
معادل: مار گزیده از ریسمان دورنگ (سیاه و سفید) می ترسد.
- الفاضي يعمل قاضي.
ترجمه: آدم بیکار در کار قاضی هم دخالت می کند. (مضرات بیکاری)
معادل: (از عطار)
گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود.
- طبّاخ السمّ بيدوقه.
ترجمه: آشپز غذای سمی آن را خواهد چشید.
معادل: چاه کَن همیشه ته چاه است.
- الجيات أحسن من الرايحات.
ترجمه: آن چه در پی است، بهتر از آن چه گذشته است.
معادل: گذشته ها گذشته است.
و یا: (از مولوی)
بر گذشته حسرت آوردن خطاست بازناید رفته یاد آن هباست.
- وقع في شر أعماله.
ترجمه: درگیر اعمال پلید خود گردید.
معادل: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو.
- العين بصيرة واليد قصيرة
ترجمه: چشم به آن دید دارد ولی دست از آن کوتاه است.
معادل: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
- اللى يشوف بلوة غيره تهون عليه بلوته.
ترجمه: دیدن مشکلات دیگران، مشکلات خود را کوچکتر می کند.
معادل: (از رودکی)
زمانه پندي آزاد وار داد مرا زمانه را چو نكو بنگري همه پند است
به روز نيك كسان گفت غم مخورزنهار بسا كسا كه به روز تو آرزومند است
- حاميها حراميها
ترجمه: نگهبانش ، غارتش کرد.
معادل: شریک دزد و رفیق قافله بود.
- اللى مكتوب عالجبين لازم تشوفه العين.
ترجمه: آن چه بر پیشانی نوشته باشد لاجرم به چشم خواهد آمد.
معادل: ز این دو برون نیستش سرنوشت اگر دوزخ جاودان گر بهشت.